با سلام خدمت همه آقایون و خانم ها

مشکلی دارم که بسیار مستاصلم کرده , از همه شما بزرگان و عزیزان درخواست کمک دارم.

پسری هستم 25 ساله, مجرد , از خانواده تقریبا مذهبی و از یه شهری کوچک با حدود 7 هزار نفر جمعیت . 

یادم می آد از بچگی یعنی حدود 12 سالگی میل جنسی شدیدی در درونم داشتم و این باعث شد که خودارضایی می کردم که متاسفانه هنوز هم بعضی وقت ها دست به این کار می زنم ولی مشکل اصلی ام که اینجا مزاحمتون شدم این نیست چرا که با این میل خودم می تونم مبارزه کنم و موفقیت هایی هم در این زمینه دارم, اینو واسه پیش زمینه گفتم .

مشکل من اینه که من شدیدا آدم خیالبافی هستم و شاید هزار بار آرزو و ماجرای خواستگاری رفتن را در ذهنم خیالپردازی کرده ام و تا ازدواج و اینها, مثلا تخیل می کنم که الآن اردواج کرده ام و به خیالبافی جنسی و عاطفی می پردازم, البته باید بگم دختر خاصی در خیالاتم نیست یعنی کسی نیست که من عاشقش باشم و خیال اونو بکنم(می دانم شاید برایتان عجیب باشد), و می دانم همه اینها زیان بار است چرا که زندگی آینده حتما مشکلاتی خواهد داشت که هیچ وقت در خیالم به آنها فکر هم نمی کردم و ممکن است آن وقت دلسرد شوم, همه اینها را گفتم که باز هم پیش زمینه ای از روحیات من بدست بیارید.

این خیالبافی ها چون با زندگی واقعی ام که الآن توش هستم و تا دو سالی امکان ازدواج ندارم خیلی متفاوت است منو افسرده می کنه, پرخاش می کنم, گوشه گیر می شم ولی باز هم نمی تونم از آن دنیای فانتزی ساخته ذهنم دست بکشم و بعد چند روز که ترکش می کنم دیگه طاقتم تموم می شه می پرم توش ,هر چند می دانم کاملا اشتباه است.

اما اون مشکل خاص خاصم که الآن درگیرشم اینه که وقتی می شنوم یکی از دوستانم یا بستگانم یا یکی که من می شناسمش ازدواج کرد آن هم با یه دختر زیبا , خیلی دپرس می شم و خیلی خیلی به حال اون پسره حسرت می خورم و تا چند روزی ممکنه تو فضای دپرسی باشم و نشاطم رو از دست می دم,تاکید می کنم گفتم با یک "دختر زیبا" چرا که اگه اون دختر رو بشناسم که به نظر من زیاد جذاب نیست اصلا نه تنها غبطه به حال آقا داماده نمی خورم بلکه خوشحال هم می شم که جوانی ازدواج کرد!!!, با همه این اوصاف بعد چند روز این دپرسی از بین می ره یا کم رنگ می شه.

این مورد خیلی از من انرژی می گیره چرا که مدام همچین خبرهایی می شنوم مثلا هر ماه یکی و چون شهر ما کوچکه و تقریبا همه هم رو می شناسند این جور اخبار زود به زود می رسه,

مشکلی که همین الآن به شدت منو اذیت می کنه اینه که امسال عید دقیقا روز اول عید شنیدم که یه دختری بود که از نظر زیبایی زبان زد خاص و عام بود , ازدواج کرد هیچ چی دیگه کلا اعصابم ریخت به هم, مشکل اینجاست که مادرم چنین بار که تو عروسی ها اون دختر رو دیده بود و از زیبایی بی نظیرش حرف زده بود, البته اون اصلا فکر نمی کنه که با این حرف ها داره انگار تو روح من پتک می کوبه دیگه من از عید هر روز دپرس تر می شم و مثل قبلی ها نیست که بعد از چندین روز از سرم بیفته علتش اینه که یه جورهایی اون دختر رو شاید جز یکی دو دختر زیبای شهر می شناسم.

اما قسمت احمقانه ماجرا اینجاست که من نه اون دختر رو دیده بودم و نه عاشقش بودم, یعنی آخر حماقت, فکر خودمو درگیر کسی کرده ام که ندیده مش و نه قبلا عاشقش بودم که بگم رفت, و همه اینها رو تاثیر اون تخیلاتی می دانم که تو بالا ذکر کردم, امسال عید واقعا مزخرفترین عید تو 25 سال عمرم بود اصلا همش دپرس بودم, هر شب می گفتم دیگه فردا از فکرم می افته صبح که پا می شم یاد این جمله می افتم که خوش به حال اون پسره که با یکی از زیباترین دخترهای شهر ازدواج کرد هیچ چی دیگه این واسه اون روز کافی بود تا منو دپرس کنه, شاید اگه یه روزی اون دختره رو ببینم این بتی که ازش تو ذهنم ساخته شده بشکنه نمی دانم شاید,

قبلا ها اگه یکی از دختر های فامیل یا هر کسی رو می دیم که تقریبا زیبا بود مثلا دوست داشتم اون همسرم بشه ولی الآن دیگه هیچ دختری برام کوچکترین تاثیر را هم ندارد و فکرم فقط مشغول کسی هست که ندیده ام و نه قبلا عاشقش بودم و مدام دارم حسرت می خورم و علتش رو هم گفتم که فکر می کنم اون دختر شاید جز زیباترین دخترای شهر باشه در واقع یه جورهایی فکر اون برام بت شده.

الآن که خود را اسیر در زندانی می بینم که شیطان آن را برایم ساخته و از زجر من لذت می بره, حالا عذاب آخرتش هم هست که چرا اینقدر خودم رو تو این دنیا اذیت و اسیر اوهام کردم

یه ترسی هم از آینده دارم که نکنه همچین افکاری در آینده زندگی منو تحت تاثیر قرار بده؟؟

ضمنا اینو باید بگم که نسبت به این دختر اخیر که ذکر کردم من روحیات مشابه خودم رو در یکی دو نفر از پسرهای فامیلمون دیدم که وقتی خبر اون به میون می آد یه جورهایی پرخاش می کنند که نشانه روحیات مشابهی هست ولی من آدم فکر می کنم زیرکی هستم از این جور رفتار ها ندارم که بقیه بفهمند من هم یه چیزی می شه.

از همه شما خواهران وبرادران عزیز درخواست کمک می کنم که بسیار در عذابم.

 ببخشید متن طولانی شد.


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)