سلام خدمت دوستان
من یه دختر 33 ساله ، شاغل ، مذهبی و تحصیل کرده هستم . اینها رو برای این گفتم که دوستان فکر نکنن یه دختر 18 ساله با احساسات داغ هستم یا یه دختر توی خونه که فقط میخواد ازدواج کنه و بره.
بنده الان شش ماهی است که با یک آقایی آشنا شدم که 8 سال بزرگتر از منه و سه و چهار سال است که از همسرش جدا شده و الان یه پسره 10 ساله داره و در حال حاضر شدیدا به هم علاقه مند شدیم طوری که از خدا خواستیم ما رو جفت آخرت هم نیز قرار بده.
راستش از اونجایی که برای من مسایل اخلاقی و دینی از اول در اولویت بوده در حال حاضر هم با توجه به اینکه شرایط مالی این آقا چندان مناسب نیست ( که دلایل اونو نیز خودم میدونم و بهش حق میدم ) اما به خاطر یکسری خصوصیات اخلاقی که ایشون دارند و به نظرم حکم کیمیا رو داره توی این دور و زمونه ، بهشون علاقه مند شدم و قصد داریم ان شاء الله خدا بخواد با هم ازدواج کنیم.
در حال حاضر مشکل من فرزند ایشونه که اصلا آیا من بدون تجربه مادری، از پس اون برمیام یا نه؟
آیا میتونم توی زندگی بار سنگین نامادری رو تحمل کنم تا این مساله روی زندگی خودم و همسر آیندم تاثیر منفی نذاره ؟
و آیا خود شخص مهمه و باید به فرزندش به عنوان یک عامل فرعی نگاه کرد؟
از دوستان خواهش میکنم کسانی که این تجربه رو دارند و یا در اطراف خودشون همچین کسانی هستند، نظر بدن و نظرات احساسی نگذارند چون هم بنده و هم این آقا هر دو انسانهای عاقل و بالغ هستیم و با کلی صحبت و ملاقات حضوری و بررسی جوانب مختلف به اینجا رسیدیم.
← ازدواج با مردی که قبلا ازدواج کرده (۲۸ مطلب مشابه)
- ۲۶۵۱ بازدید توسط ۱۹۶۴ نفر
- چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵ - ۱۵:۳۸