36 سالمه 5 سال پیش به ازدواج کردم دو سال بعدش بخاطر اختلال روحی همسرم ازش جدا شدم. خواستگاری دارم که از طرف یک معرف معتبر معرفی شده.
از من 15 سال بزرگتر هستند وجه اجتماعی و شغل و خانواده خوبی دارند. همسرشان ده سال پیش فوت شده 5 سال زندگی کردن. یک پسر 15 ساله دارند که از اول به من گفتن پسرم مستقل هست با من صبح ها از خونه بیرون میاد و غروب برمیگردیم فقط یه شام بهش بده هیچ کار دیگه ای براش انجام نده.
گفتن همسر من برایم در اولویت اول هستند. ولی مهریه را 5 سکه می گویند مادرم نگران هستند و می گویند تو مسئولیتت زیاد هست و وقتی انقدر هم از تو خوشش آمده چرا هیچ ضمانتی نمی دهد که خیال ما راحت باشد.
یعنی هیچ شرطی را در ازدواج نمی پذیرند. قسم میخوره خوشبختم میکنه بسیار عاطفی هستند. یک ماه و نیم هست آشنا شدیم و محرمیت یک ماهه خوندیم. خیلی ابراز علاقه میکنه میگه من از زندگی ام هیچ نفهمیدم همسرم از ابتدا بیمار بود. من نگران یک چیز هستم نظر خودشون براشون خیلی مهمه.
مثلا به ایشان گفتم محرمیت در جلسه رسمی تر باشد برای احترام به خانواده ها.گفت نیاز نیست همه خبر شوند من و شما بچه نیستیم. همین که به پدر و مادر شما و مادر خودم گفتیم خوبه. برای عقد خیلی عجله داشتند من گفتم حداقل 3 ماه رفت و آمد کنیم و من بچه شما را بیشتر ببینم.
و ما که عروسی هم نمی خواهیم بگیریم برای عقد رسمی خواهرم هم از شهرستان میایند می گوید ( دیگه چرا همه را خبر کنیم پدر و مادرها کافی هستند. برادرهای منم شاید نیایند. پزشک هستند و گرفتار و من از کسی نظر نمی خواهم ) گفتم.
این احترام هست نظر و دخالت نیست اینکه خانواده من و شما حضور داشته باشند . کمی نگران این حرف ها هستم ولی در عمل این خود محوری را ندارند چیزی ازشون بخوام توجه می کنند.
ولی می گوید مرد مسئول خانواده هست من دوست دارم شما با من زیاد بحث نکنید. در صورتی که من تحصیلات بالا دارم و شاغل هم بوده ام.
در ضمن مشاوره را قبول ندارد می گوید من خودم به همه مشاوره میدم در یکی از سازمان ها آموزش و پرورش هستند.
هر روز ساعتها با من حرف می زنه و میخواد اگه بشه هر روز منو ببینه ولی من یه جورایی عقب نشینی می کنم احساس می کنم به من فرصت نمیده و فقط نظر خودش مهمه البته میدونم دوستم داره و محبتش رو هم نشون میده و منم بهش علاقه دارم ولی طوری رفتار میکنه که انگار چون من میخوام و از شما خوشم اومده همه چی حله و یه ذره هم نظرش رو درباره شرایط ازدواج که مادرم راضی نیستن عوض نمیکنه.
میگه شما بیا زندگی کن من برات همه کار میکنم.
← ازدواج زنان مطلقه یا بیوه (۷۷ مطلب مشابه)
- ۱۹۴۵ بازدید توسط ۱۴۹۲ نفر
- پنجشنبه ۱۹ شهریور ۹۴ - ۲۲:۱۰