سلام علیکم کاربران عزیز و دوست داشتنی ، و اعضای خانواده " خانواده برتر "
سوالی دارم که مطرح میکنم و از شما عزیزان راهنمایی میخوام .
اول این که بگم پسرم و 19 سالمه ، و انشاء الله سال بعد درس طلبگی گرایش فلسفه میخونم در دانشگاهی معتبر . ( دانشگاه مورد نظرم ، حوزه دانشگاه هستش ، یعنی تلفیقی از حوزه و دانشگاه با حفظ اصالت حوزوی هستش ) و ملبس هم میشم. سربازی که نرفتم ، و این شعر هم که میگه : بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی ، در مورد من صدق میکنه ، یعنی سفر ها لازم دارم تا پخته بشم هنوز خام هستم .
ولی از لحاظ فکری میتونم بگم شرایط خوبی دارم از لحاظ اینکه وقتی تفکرات هم سن و سال هامو ( بعضی هاشون ) میبینم ، واقعا سطحشون پایینه.
من به سیاست خیلی علاقه دارم ، و تحلیل های سیاسی منطقه رو گوش میکنم ، بحث های فراوانی حتی با کسانی که چهار پنج برابرم سن دارن میکنم ... شعر و فلسفه و ... اینها علایق من هستند ، نه پول و ماشین و شهرت ... .
از چند وقت پیش یه خونه ای در حال ساخت بود در شهرک ما ، که مسیر رفت و آمد من غالبا از اونجا می گذشت. همیشه با خودم میگفتم مطمئن هستم همسر من از این خونه هستش!
با این که من آدمی نیستم که مثل ( بعضی ) هم سن و سالام در رویای ازدواج باشم و هدفم باشه در زندگی.
چند وقتی هستش که خونه (بخت من ! ) تکمیل شده ، و یکی از روزهایی که داشتم عبور میکردم ناگهان دختر خانومے دیدم که در نگاه اول چند ثانیه بی اختیار بهش خیره شدم ( منی که سرم همیش پایینه ) از اون موضوع تقریبا یکسال میگذره ، البته من فقط بخاطر چهره زیبا نمیگم ، بخاطر اینکه کاملا مشخصه خانواده سنگینی دارن و محدودیت هایی مشخصه برای دخترشون دارن ، و من ایشون رو با چادر دیدم ، و اونم بصورت اتفاقی .
فکر کنم باید اطلاعات بیشتری کسب کنم ، و یا مثلا این موضوع رو با مادرم مطرح کنم تا اون برام اطلاعات بیاره ، ( چقدر خوب میشه اینطوری ! ) . ولی خب گفتم که من 19 سالمه ، شغل ندارم ، دانشگاه تازه سال بعد انشاء الله میخوام برم ، سربازی هم که نرفتم، درامدی هم ندارم ، پدر میلیاردر هم ندارم ( البته نکته مهم مثبت اینه که گرچه من بدم ، اما خدا بدا رو هم دوست داره و مهربان ترین مهربانانه و پشت بنده هاش مثل کوه ، استغفرالله ، پشت بنده هاش مثل خالق کائنات وایساده ) در ضمن باید بسیار هم سفر کنم تا پخته شوم.
اما یک نکته ای هست ، من میخوام در آغاز جوانی ازدواج کنم مثلا حداقل سال دوم دانشگاه دوست دارم برا ازدواج اقدام کنم .
خب میدونید من عاشق دختر خانومی شدم که یکی دو بار دیدمش ، خانواده هامون به نظر به هم میخورن. البته این هوس نیست ، چون من کمی فرق دارم ، و همه منو به سنگ دلی میشناسن ...
من وابستگی فکری ای به هیچ دختر خانومی ندارم ، اما احساس کردم ایشون از لحاظ روحی و جسمی در اثر یکی دو برخوردی که با ایشون داشتم ، اون حداقل هایی من انتظار دارم رو یا داره یا پتانسیلش رو داره . ( اینم بگم اگر تعبیر بر خودستایی نکنید مثلا رفیقی 30 ساله دارم که همیشه از درک و فهم بالام تعریف میکنه ) به نظر شما چه کنم؟
شمال هم همیشه بارونی ، من هم رقیق القلب ...
من میخوام در جوانی ازدواج کنم ، تا نیاز های روحی و جسمی ام رفع بشه، البته ازدواج رفع نیاز نیست ، من ازدواج رو برای اینکه راه زندگی رو با یک شریک همفکر بگذرونم میخوام. من زندگی رو تقریبا مثل یه سفر میبینم ، یه جا که خونه ی من نیست ، و فقط مسافرم.
دوستان چه کنم؟
کوتاه ترین راه به نظرم اینه که سالی که وارد دانشگاه شدم یا سال دوم به خانواده اطلاع بدم و عقد و اینها انشاء الله ( البته اگر من در تحقیقات اونها سربلند بیرون بیام و همینطور دختر خانوم در اطلاعاتی که توسط مادر محترم بدست من رسیده ، دختر مورد علاقه من باشه )
من میترسم تا اونوقت که یکی دو سالی طول میکشه جوان های بچه پولدار آماده به ازدواج به من شکست عشقی تحمیل کنن ...
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) ← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۵۷۱ بازدید توسط ۱۸۶۸ نفر
- شنبه ۲۲ مهر ۹۶ - ۱۸:۴۸