سلام
دیگه نمیخوام ازدواج کنم!
من پسری 26 ساله هستم و ترم اخر فوق لیسانس . به خاطر سنگینی درس ها و پروژه و همچنین اوضاع بد بازار کار، شغل خاصی ندارم ولی بعضی وقت ها با بچه های دانشگاه پروژه های کوچکی انجام میدیم.
من از 7-8 سال پیش به مادرم میگفتم دلم میخواد ازدواج کنم ولی همیشه درس و سربازی و کار رو بهانه میکردن و میگفتن نه! بعدش سربازی رو رفتم و درسم رو هم تا اینجا رسوندم ولی دیگه تحمل صبر کردن تا حداقل سال دیگه اینموقع رو ندارم! چون اونوقت تازه درسم تموم میشه و میتونم برم دنبال کار!
ضمنا مادرم فقط کار دولتی رو جزو کار حساب میکنه و میگه بقیه کارها قابل اعتماد نیست و به درد نمیخوره!
خلاصه هر چقدر میگم ما الان اقدام کنیم حالا شاید خانواده دختر اینقدر سختگیر نبودن و شرایط رو درک کردن ولی مادرم میگه امکان نداره و ما مسخره مردم نیستیم و تا کار ثابت نداشته باشی از خواستگاری و اینها خبری نیست!
خلاصه دیگه واقعا نا امید شدم و به بن بست رسیدم! دلم میخواد برم سمت دوستی- صیغه و هر چیز دیگه .... دیگه اصلا از ازدواج بدم اومده ... من چندین ساله در تلاش برای راضی کردن مادرم هستم ولی هر بار یه چیزی رو بهانه میکنه و میگه نه!
دیگه بریدم ... دلم میخواست مرگم فرا میرسید چون هیچ دلخوشی تو این دنیا ندارم... نمیدونم چکار کنم .... دارم دیوانه میشم! دلم نمیخواد سمت گناه برم ...... ولی هیچکس منو درک نمیکنه! لطفا آرزوی مرگ کنید برای من!
ممنون
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۸۰۲ بازدید توسط ۲۰۹۵ نفر
- دوشنبه ۳۰ شهریور ۹۴ - ۲۲:۵۰