سلام
سال نو مبارک
مرسی که هستید ، واسه ادمایی مثل من که نه کسی رو دارن برای درد و دل نه جراتش رو دارن .
اول اسفند سال 95 یکی از فامیلای مادرم خبر دادن که میان منو ببینن، من راضی به دختر بینی نبودم اما اونا چون اشنا بودن چیزی نگفتم.
یک اسفند مامان و خواهرش اومدن منو دیدن و گفتن پسرمون 12 اسفند میاد ، مجددا میایم خدمتتون، 12 روز صبر کردم تا اینکه شب 13 اسفند تشریف اوردن خواستگاری مثلا . اما من و اقا پسر هیچ حرفی نزدیم، مامانش گفت پسرم گفته من مرخصی ندارم خواستگاری رسمی انشاء الله بمونه واسه عید و رفتن .
از یه طرفم خاله مامانم از قضیه خبر داشته و همه طایفه رو پر کرده یعنی این عید هر جا رفتم بازجویی شدم. روزی صد نفر بهم پی ام میدن چی شد چه خبر شد ؟
این پسر اولین خاستگاری بود که پدرم اجازه داد بیان خونه اونم رو حساب شناختی که ازشون داشت. حالا من موندم و فکر و خیال اینکه چرا نیومدن دلیلشون چیه ؟
چرا اگه ناراضی بودن تو این 20 روز یه خبر ندادن ؟ چرا باید از شانس من کل فامیل خبر دار شن ؟ بخدا حالم بده دلم گرفته غرورم خورد شده اعتماد به نفسم نابود شده .
بخدا دیگه نمیذارم احدی برای دختر بینون بدون اقا زادش پاشو بذاره خونمون و نمی بخشم اون کسی و که باعث شد وقتی هنوز خبری نشده کل فامیل بفهمن .
مرتبط:
شما با رسم دختر بینون ! مشکل دارید ؟
← مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه) ← خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)
- ۳۲۹۴ بازدید توسط ۲۶۰۷ نفر
- سه شنبه ۸ فروردين ۹۶ - ۲۱:۱۰