من چندین سال پیش با اقایی دوست شدم که خیلی بهشون علاقه مند شده بودم پیشنهاد دوستی از طرف ایشون بود ولی منم خیلی مایل بودم بعد از حدود یک سال خواستن با هم رابطه داشته باشیم که من اول که با هم بودیم قبول نکردم ولی یه جور میشه گفت مجبورم کردن بعدشم من گفتم دیگه باید با ایشون ازدواج کنم و هر چی میخواستن قبول میکردم تا اینکه یهو گفتن من قبلا به دختر دیگه ای علاقه مند بودمو نمیتونم کسی دیگرو دوست داشته باشم .
منم که احساساتم نابود شده بود و مصمم بودن ایشون بر جدایی رو دیدم قبول کردم از هم جدا شیم . بعد از مدتی با اقایه دیگه ای اشنا شدم .ولی اون فرد قبلی با فهمیدن این موضوع همچیو به همه گفت و ابروی منو جلو همه تو دانشگاه برد .
ولی فرد دوم چون خیلی دوسم داشت باهام ازدواج کرد چون به نظرش هر کسی ممکنه در گذشته اشتباهاتی داشته باشه . ولی طرز فکر هیچ کس نسبت به من عوض نشد و همه منو دختر بی ابرو و هرزه ای میدونن حتی به دوستانم میگن با این خانم دوست نباش خیلی ادم هرزه ای هست .
من بعد جدایی از اون اقا کلا آرایش نکردم همش لباسای مشکی و بلند پوشیدم و همیشه سرم پایین بود که مبادا بقیه راجب من فکر بد کنن و همسرم دل شکسته شه ولی با توجه به اینکه هنوز همه اون طرز فکر نادرست و نسبت به من دارن.
از دوستان خوانواده برتر کمک میخوام که برخورد و رفتارم باید چطور باشه تا این اتفاق دیگه فراموش بشه . و اون اقا دست از پشت سر من حرف زدن بردارن با توحه به اینکه خودشونم متاهل هستن الان ولی هنوز پشت سر من صحبت میکنن و من واقعا از رفت و امدم به دانشگاه خجالت میکشم .
← مسائل اجتماعی روز جامعه (۶۳۴ مطلب مشابه)
- ۲۰۲۹ بازدید توسط ۱۶۰۳ نفر
- سه شنبه ۱۶ شهریور ۹۵ - ۲۲:۴۵