همینجوری به سرم زد یه پستی بذارم یاداور گذشته باشه اسمشم بذاریم صرفا جهت یادآوری😊
یادش بخیر موقع مدرسه همیشه دفتر و کتابامون تا 1 ماه اول تمیز بودن. همیشه مامانمون میگفت از وسط دفتر برگه جدا نکن ولی ما یواشکی میکندیم وقتی هم دوستمون ازمون برگه میخواست با بد جنسی میگفتیم دفترمون وسط نداره😊
یادش بخیر همیشه با ترس و لرز میرفتیم برگه امتحانیمونو میدادیم مامانمون امضا کنه وقتی از دیدن نمره عصبانی میشد کلی قسم دروغ میخوردیم که شاگرد اول کلاس هم نمرش کم شد😊
یادش بخیر معلما به مبصر میگفتن اسم بد و خوبا رو رو تخته بنویس انچنان دست به سینه مینشستیم خودمونم بالا میکشیدیم مارو ببینه تو خوبا بنویسه چاره داشتیم نفس هم نمیکشیدیم اخرشم معلم بدون نگاه کردن به اسامی تخته رو پاک میکرد😊
یادش بخیر اول مهر میرفتیم جلو مینشستیم اگه قدمون بلند بود خم میشدیم تا پشت سریمون به معلم چیزی نگه...همیشه منتظر بودیم 1سال پیک نوروزی یادشون بره بدن بهمون و کل عید بخوریم و بخوابیم..با انگشت کوچیکامون به هم قول میدادیم و تا تهش هم پاش وایمیستادیم...
خیلی دلتنگ اون روزام. کاش تمام دغدغمون کوچیک شدن مداد بعد از تراشیدن بود.. کاش مشکلاتمون همینقدر جزیی و بی اهمیت بشن . اما یه چیزیو فراموش نکنیم, اینکه خدای مهربون اون روزا خدای الانم هست بزرگ شدیم دغدغه های بزرگ پیدا کردیم خودمونو تو مشکلات غرق کردیم غافل از اینکه خدا همیشه با ماست کافیه 1 قدم برداریم تا 100 قدم بهش نزدیک بشیم.
فقط برای تغییر حال و هوای دوستان گلم بود که تو مشکلات غرق شدن مثل من. پس همین الان بگو خدایا شکرت که با منی ..
ممنونم از وقت گذاشتنتون🌹
"خانومیه آقاش"
← سرگرمی حلال (۹۸ مطلب مشابه)
- ۲۶۱۶ بازدید توسط ۱۸۵۲ نفر
- دوشنبه ۵ بهمن ۹۴ - ۱۸:۴۹