سلام
دقیقا یک ساله ازدواج کردم. زندگی آروم و گرمی داریم، مشکل اصلیم اینه که همسرم مدام سر هر مساله ی کوچیکی قهر می کنه و تا نرم سراغش، مثل یه تیکه سنگ می مونه.
هم به نرمی و هم با قاطعیت ولی نه به صورت تهدید بهش میگم من زنم، من باید حمایت شما رو داشته باشم، چرا جاهامون عوض شده که من باید نازتو بکشم؟
همون موقع آشتی می کنه ولی باز تکرار می کنه. من دلیل اصلی این رفتاراشو به تربیتش بر می گردونم. ته تغاریه و خیلی خیلی برای خانواده ش عزیزه و نازخر داره. و اینکه مامان و باباشم تو سن بالا از این رفتارا با هم دارن و حتی تو جمع با هم بد حرف می زنن!
یه نکته دیگه م اینه که همسرم اعتماد به نفس واقعی نداره و خیلی خیلی کم حرفه. اصلا منطقش اینه که تا ازم سوال نشه، حرفی نمی زنم! منم که از حرفش ناراحت میشم، میگه ببین من حرف نزنم، بهتره!
قهر آخرش که الان روز پنجمشه، سر این موضوعه که داشت یه حرف بدی رو می زد، من دفعه ی اخر به خودم گرفتم. گفت با شما نبودم. گفتم کلا دیگه از این حرفا جلو من نزن، دیگه نشنوم. آقا وسط مسافرت قهر کرد، از رشت تا تهران بکوب اومد و این داستان همچنان ادامه دارد...
منم این دفعه دیگه سراغش نرفتم. می خوام خودش بیاد سمتم. آخه از 5 تا مسافرتی که با هم یا با خونواده هامون رفتیم، فقط یه بار با دل خوش رفتیم و برگشتیم، بقیه ش همین جوری بوده! دو روز پیشم گفت هفته ی دیگه میریم مسافرت؟ من فقط گفتم نه! دلم می خواد این دفعه اساسی باهاش برخورد کنم که دیگه این بچه بازیا رو بذاره کنار !
دقیقا یک ساله ازدواج کردم. زندگی آروم و گرمی داریم، مشکل اصلیم اینه که همسرم مدام سر هر مساله ی کوچیکی قهر می کنه و تا نرم سراغش، مثل یه تیکه سنگ می مونه.
هم به نرمی و هم با قاطعیت ولی نه به صورت تهدید بهش میگم من زنم، من باید حمایت شما رو داشته باشم، چرا جاهامون عوض شده که من باید نازتو بکشم؟
همون موقع آشتی می کنه ولی باز تکرار می کنه. من دلیل اصلی این رفتاراشو به تربیتش بر می گردونم. ته تغاریه و خیلی خیلی برای خانواده ش عزیزه و نازخر داره. و اینکه مامان و باباشم تو سن بالا از این رفتارا با هم دارن و حتی تو جمع با هم بد حرف می زنن!
یه نکته دیگه م اینه که همسرم اعتماد به نفس واقعی نداره و خیلی خیلی کم حرفه. اصلا منطقش اینه که تا ازم سوال نشه، حرفی نمی زنم! منم که از حرفش ناراحت میشم، میگه ببین من حرف نزنم، بهتره!
قهر آخرش که الان روز پنجمشه، سر این موضوعه که داشت یه حرف بدی رو می زد، من دفعه ی اخر به خودم گرفتم. گفت با شما نبودم. گفتم کلا دیگه از این حرفا جلو من نزن، دیگه نشنوم. آقا وسط مسافرت قهر کرد، از رشت تا تهران بکوب اومد و این داستان همچنان ادامه دارد...
منم این دفعه دیگه سراغش نرفتم. می خوام خودش بیاد سمتم. آخه از 5 تا مسافرتی که با هم یا با خونواده هامون رفتیم، فقط یه بار با دل خوش رفتیم و برگشتیم، بقیه ش همین جوری بوده! دو روز پیشم گفت هفته ی دیگه میریم مسافرت؟ من فقط گفتم نه! دلم می خواد این دفعه اساسی باهاش برخورد کنم که دیگه این بچه بازیا رو بذاره کنار !
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)
- ۳۱۱۱ بازدید توسط ۲۳۰۵ نفر
- پنجشنبه ۳۱ فروردين ۹۶ - ۲۲:۴۱