سلام
دوستان خوبم لطفا به من پیشنهاد طلاق و سکوت ندین چون این دو راه رو خودمم می دونم ، اگه راهکار مناسبی ندارین لطفا کامنت ندین مرسی .
من چند ماهی میشه که عروسی کردم و از کلانشهر خودم اومدم به شهر کوچیک همسرم، با عشق هم عروسی کردیم ، سخت هم به هم رسیدیم ، خودمون هم همدیگه رو انتخاب کردیم بدون اجبار اما ...
از همون روزهای بعد عروسی به شدت احساس اختلاف فرهنگی با خانوادش داشتم ، دوران نامزدی زیاد به شهر همسرم نیومدم و تصورش رو نمی کردم همچین شهری باشه ، با خودش اختلافی نداشتم ، کم کم از شهر و اخلاق های مردمش زده شدم . اما من با سکوت و مدارا رفتار می کردم و خوب خانواده همسرمم که رفتار مناسبی با من نداشتند اما به هیچ عنوان همسرم ازم دفاع نمی کرد ، و کاملا مدافع خانوادش بود و مثل کوه روبروم وایساده بود .
کم کم یاد گرفتم بی نیاز از دفاع همسرم و بی توجه به رفتارهای اطرافیان باشم چون تک فرزند بودم و زندگی سختی رو گذرونده بودم به تنهایی و مستقل بودن عادت داشتم ، اما سعی کردم کلاس برم و با مردم شهر تعامل کنم و اون جا دوستانی رو پیدا کردم ، اما همسرم دست بردار نبود به طور مستقیم و غیرمستقیم این حس رو به من میده که آدم بدی هستم .
اما من که به خودم فکر می کنم به همه احترام میذارم و در برابر همه بی ادبی هاشون سکوت کردم و دم نزدم ، از نظر همسرم همه خوبن و این منم که بد و ناسازگارم! انتظار داره به فامیل ها و خانوادش مثل یه برده تعظیم کنم! حتی کوچک ترین درد و دلی نمی تونم باهاش بکنم و با داد و بیداد روبرو میشم .
چون من خواستم که با حفظ احترام رابطه ام رو با فامیل هاش کم بکنم چون حسادت آشکاری نسبت به من دارن و پشت سرم صحبت میکنن اما همسرم اینو اصلا قبول نداره چون معتقده این منم که آدم بدی هستم .
خلاصه تحمل شرایط سخت شد ، پیشنهاد جدایی دادم اما اجازه نداد خونه رو ترک کنم ، الان نمی دونم چه کنم ، متاسفانه خانواده حمایتگری هم ندارم، مادرم حتی نیاز به حمایت من داره ! پدرمم که نبودش بهتر از بودنشه و تمام بدبختی هام بخاطر حضور اون توی زندگیمه ... ، بخاطر فرار از شرایط خونه مجبور به ازدواج و کوچ کردن به این شهر کوچیک شدم .
تحصیل کرده و به قول بقیه خیلی زیبا اما خیلی بی کس و تنهام . همسرم رو دوسش دارم اونم دوسم داره اما دیگه به عشق و علاقه اعتقاد و اعتمادم رو از دست دادم ، یا مجبورم قبول کنم من آدم بدی هستم و بقیه خوبن و زندگیم رو با نفرت ادامه بدم ، یا مجبورم بذارم برم شهر خودم و مهریه م رو بگیرم و تلاش کنم تا زندگی کنم اما اول راه کی حمایتم کنه ؟
اگه راه بهتری به فکرتون میرسه بگین
مرسی
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← محبت بین زن و شوهر (۵۱ مطلب مشابه) ← روابط عروس و مادر شوهر (۴۴ مطلب مشابه) ← ارتباط با خانواده شوهر (۶۴ مطلب مشابه) ← مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه) ← روابط عاطفی زن و شوهرها (۸۱ مطلب مشابه)
- ۵۳۴۲ بازدید توسط ۳۵۸۸ نفر
- شنبه ۸ دی ۹۷ - ۱۷:۵۵