سلام
یک سال پیش من از دانشگاه با مدرک ارشد مهندسی برق فارغ التحصیل شدم و الحمدالله تونستم بعد از 2 ماه استخدام بشم . در دوره ارشد با یه دختری آشنا شدم که 2 ترم از من پایین تر بود. تو تمام کردن 2 تا از پروژه هاش بهش کمک کردم و بهش علاقه مند شدم . سعی کردم رابطه ام رو با هاش حفظ کنم و بیشتر بشناسمش چون واقعا دوسش داشتم و میخواستم باهاش زندگی کنم .
اون تمام فاکتورهایی که من میخواستم رو داشت و اون هم نسبت به من بی علاقه نبود . 3 ماه پیش به خواستگاریش رفتم ولی این خانم به من گفت که تا تموم شدن درسش نمیخواد ازدواج کنه . من بهش گفتم من تو تمام درس ها بهت کمک میکنم و اصلا پایان نامتم خودم برات انجام میدم ولی اون یه بهانه دیگه اورد : 700 سکه مهریه رو شرط دوم قرار داد و اصلا هم ازش کوتاه نیومد .
و من چون این مقدار مهریه رو غیر منطقی میدونستم قبول نکردم ولی 2 بار دیگه به خواستگاریش رفتم که شاید خدا یه گشایشی تو کارم قرار بده ولی نشد .خیلی باهاش حرف زدم و بهش ابراز علاقه کردم ولی انگار یه چیزی نمیگذاشت صدای قلبم رو بشنوه .
خلاصه همه چیز خراب شد . تا همین 1 هفته پیش که یهو ساعت 11 شب بهم زنگ زد و گفت که پشیمون شده و حاضره که حتی مهریش رو سر عقد ببخشه . داشتم از تعجب شاخ در میاوردم ولی من قبول نکردم . و تو این هفته چند بار اومد محل کارم و هر روز بهم زنگ میزنه ولی دیگه من دلم باهاش صاف نیست ( ولی هنوز دوسش دارم ).
پدرم میگه اون چون نتونسته یکی بهتر از تو رو پیدا کنه اومده سراغت . مادرم میگه قبولش کن . خواهرم هم مثل پدرم مخالفه . الان هم هنوز تصمیم قطعی نگرفتم و در یک برزخ عجیبی گرفتار شدم .
شما جای من بودید چی کار میکردید ؟ اصلا خانم ها خودشون بگن این رفتار چه معنی میتونه بده ؟
از همه ممنونم .
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۱۵۲ بازدید توسط ۱۵۷۵ نفر
- يكشنبه ۱۴ تیر ۹۴ - ۲۲:۴۴