سلام
من در بین متاهلین ( البته از نوع متعارف و غیر متعارفش ) میبینم که دو رویکرد وجود داره معمولا :
1- متاهلین فرضی (دوست دختر و دوست پسر):
این دسته از متاهلین، معمولا طرف مقابل رو شریک غم هاشون میدونن. اصلا علت دوست شدن با جنس مخالف اینه که فرد بتونه غصه ها و غم هاش رو به کسی بگه، و یک محرم راز و سنگ صبور مطمئن داشته باشه.
2- متاهلین واقعی (زن و شهر شناسنامه ای):
این دسته برخلاف دسته اول رفتار میکنه (حداقل درباره آقایون که من اینطور فکر میکنم!)
یعنی آقا برخلاف دسته اول که مرد دوست دختر رو پیدا کرده تا سنگ صبور و محرم رازش باشه و شریک غم هاش بشه، دوست نداره به زنش از غم ها و غصه ها و رازها ( مثلا نقاط ضعف ) بگه و همیشه دوست داره غصه هاش رو پنهان کنه و ضعف هاش رو بپوشونه و از خودش یک شخصیت خیلی محکم و استوار نشون بده!
ولی در عوض یا غصه ها و غم هاش رو باید توی دلش چال کنه و بالاخره یه روزی هناق بگیره! و یا بره بگرده یه همدم و محرم راز دیگه پیدا کنه ( مثلا یه رفیق! و یا در موارد بدتر شاید دوست دختر سابق! همکار خانوم یا ......)
و همین شاید باعث بشه زنش هم حس کنه این مرد اونو غریبه میدونه و خیلی باهاش خودمونی نمیشه و به اصطلاح حرفای دلشو پیش کس دیگه میزنه!
به نظرتون کدوم رویکرد بهتره؟
خصوصا خانوم ها چطور مردی رو بیشتر دوست دارید؟
یک شوهر به ظاهر مقتدر و همیشه لبخند بر لب که یک کلمه از مشکلات و غصه هاش حرفی نمیزنه و همیشه وانمود میکنه همه چیز خوب و آرومه تا مبادا آب توی دل زن و بچش تکون نخوره؟
یا یک مردی که هروقت غصه ای داشت و یا چیزی آزاری میده بیاد به همسرش بگه و باهاش درد دل کنه و حداقل اینطوری مرحمی برای زخم و دردهاش پیدا کنه؟
و البته در این حالت مرد خالی میشه و حس خیلی خوبی پیدا میکنه و احساس صمیمیت خیلی بیشتری با همسرش میکنه و دیگه دیواری بین خودش و زنش نمیبینه(البته نظر منه!) و همین باعث روحیه و دلگرمی بیشترش برای مبارزه با مشکلات میشه! و حتی شاید مشاوره های زنش هم بهش کمک مضاعفی بکنه!
هم آقایون و هم خانوم ها نظرتون رو بگید!
من خودم به عنوان یک پسر غد و مغرور حتی حاضر نیستم حضورا برم پیش مشاور! حتی اصلا با کسی مشورت غیر تخصصی کنم ( اینجا هم چون مجازیه و کسی کسی رو نمیشناسه دارم میگم! ) . و میدونم خیلی مردها ذاتا اینطوری هستن و اصلا دلشون نمیخواد هیچ ضعفی نشون بدن و دوست دارن همیشه کامل باشن و خودشون رو عقل کل بدونن!
ولی ما هم نیاز داریم حرف بزنیم! ما هم پر از نقطه ضعیفیم! هرچند یه پهلوون پنبه ی پوشالی ساخته باشیم و هرکس ببینه فکر کنه با یه مرررررد واقعی طرفه! ولی ما هم انسانیم و عواطف و احساس داریم!
قدیم مردها این چیزهارو ننگ و خاری میدونستن و تا میمردن لب به درددل باز نمیکردن! و هیچوقت دلشون نمیخواست تصویر ایده الی از خودشون رو بهم بزنن! دوست داشتن همه فکر کنن اینا هیچ غم و غصه ای ندارن، یا اگر دارن اینقدر مرد هستن که اصلا براشون مهم نیست و خم به ابرو نمیارن!
من همه ی اینهارو قبول دارم، ولی ............. پس زن میگیریم واسه ی چی؟
منم دلم نمیخواد جلوی احدالناسی ضعف نشون بدم، ولی زن برای همینه دیگه! پس زن به درد دردل نخوره و سنگ صبور مردش نباشه، پس به چه دردی میخوره؟ :D
از نظر خانومها این رفتار اقتدار مرد رو از بین میبره؟ مرد رو در نظرشون ضعیف و غیرقابل اعتماد جلوه میده؟ مرد از چشمشون میفته؟
و یا بعضیا میگن که وقتی یه مرد واسه ی یه مشکلش 10 درجه ناراحت و نگرانه(مثلا چک بی محل بهش دادن و کلی از سرمایه اش به باد رفته!) زنش اگر بفهمه 100 درجه ناراحت میشه و انگار دنیا روی سرش خراب میشه و خلاصه ممکنه خیلی احساسی تر از مرد رفتار کنه و حسابی داغون شه و فکر کنه بدبخت شدن رفت و زندگیشون پاشید و همینطوری واسه خودش یه آینده ی نابود شده فرض کنه!
بالاخره چی درسته و چی غلطه؟
زن شریک غم ها و غصه ها نیز باید باید باشه؟ یا نه فقط شریک شادی های آدم باشه؟
با زنمون درد دل کنیم یا بریم فکر حفر یک چاه عمیق باشیم و مثل مولامون علی علیه السلام، شبها با چاه نجوا کنیم؟!
ممنون میشم دوستان نظراتشون رو بگن
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۲۳۶۱ بازدید توسط ۱۷۷۴ نفر
- پنجشنبه ۲۳ مهر ۹۴ - ۱۹:۱۶