سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه و خوب بمونه .
من یک پسر ۲۶ هستم. به یکی از اقوام ( مثل دخترخاله یا عمو... ) علاقه مند شدم. طی چند سال علاقمو با رفتارام بهش نشون دادم... طوری که بعد از مدتها اونم دوسم داش البته به عنوان همون خویشاوندی بینمون
... یک روز برگشت گفت خیلی برام عزیزی و دوستت دارم ٬و اگر گاهی شوخی میکنم‌ بخاطر همینه ٬یه وقت ناراحت نشی...
همیشه حرفم تو دلم موند که بگم منم دوستت دارم اما به شکل دیگه ( همسفر مابقی جاده عمر)
روزها گذشت ... وقتی از احساسم مطلع شد... جواب منفی داد ٬یه سری مسایل کوچک ، گذشته رو که بین خانوادهامون اتفاق افتاد . در حال حاضر مشکلی وجود نداره . از نظر اخلاقی کاملا همو قبول داریم .
همون روزها بیشتر از گذشته همو در رفت و آمد فامیلی میدیدیم.حتی گاهی زنگ میزد و صحبت میکردیم بعد این قضیه یک روز در حالی که یک دختر دیگه کنارش بود... گفت که یکی رو دوس داره.  البته حرفاش همه به طنز بود!!!
از اون به بعد سعی کردم کمتر ارتباط داشته باشیم تا حرمتا حفظ بشه و منم‌ از حرفاش ...
خلاصه دو ماهی گذشت! که هیچ ارتباطی نداشتیم... زنگ زد که بیاد جایی که هستم تا کارشو انجام بده ( البته هر جایی میتونست انجام بده )
منم که واقعا نبودم .گفتم فعلا نیستم که بیای و خیلی محترمانه خدافظی کردیم . گذشت تا لحظه سال تحویل که چند دقیقه مونده به تحویل پیام تبریک و ارزوهای خوش فرستادن... منم یک متنی فرستادم... حالا که یک ماهو نیم گذشته از عید هیچ پیامی ندادیم نه اون نه من . من فقط ازش دور شدم که بفهمه احساسم از عقلو قلبم نشات میگرفت و اصلا عادت صرف نبوده . حالا بنظر شما عزیزان من چکار کنم ؟ دوباره پیشنهادمو مطرح کنم؟
این حرفا و رفتارهاش از نظر شما چه معنی و مفهمومی داره (یعنی ترحمه یا احساس؟)
حرفام بسیار خلاصه بود و من دوس دارم همیشه خوشحال باشه حتی اگع گاهی با حرفاش ٬خوشحالی از قلبم فاصله میگیره ، فقط بگید در حال حاضر چکار کنم ؟
با سپاس٬متین

برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)