سلام
لطفا کمکم کنین
26 سالمه و یک ساله که سنتی ازدواج کردم. از همسرم راضی هستم و دوستش دارم. اما یه مشکل دارم که خیلی اذیتم میکنه.
در دوران دانشجویی یک همکلاسی خانوم داشتم که 8-9 سال از من بزرگتر بود و علاوه بر دانشگاه که تموم شد سر کار هم با هم هستیم. به واسطه شناختی که از قبل از هم داشتیم بالطبع تو محیط کار بیشتر با همدیگه رابطه داشتیم تا دیگران.
حتی شرکت تا خونه رو یه وقتایی با هم تا یه مسیری میرفتیم ( 5-6 بار بیشتر نشد). اخلاقا شباهت های زیادی به هم داشتیم و داریم ( میگم داریم چون الانم همدیگه رو میبینیم و همکاریم).
طبیعی بود که کششی بینمون به وجود بیاد به خصوص اینکه هر دومون هم سنمون میطلبید و هم شباهتامون این کشش رو بیشتر میکرد. اما هیچ وقت به همدیگه ابراز علاقه نکردیم. ( در حالی که علاقه از طرف من وجود داشت. من عاشقش بودم.یعنی دیوونش بودم.فکر میکنم ایشونم به من علاقه داشت).
چون حداقل خود من میدونستم که اگه من هم این اختلاف سنی رو در صورت ازدواج وسط نکشم و مطمئن هستم که نمیکشیدم و به فرض محال خانواده ها رضایت بدن برای ازدواج، بعدها ممکن بود اختلافات زیادی به وجود بیاد.
حتی به رغم میل باطنی و با وجود علاقه زیاد و برای اینکه ایشون به من وابسته نشن بهشون گفتم که تو امر ازدواج بهم کمک کنن تا پیش خودشون فکر ازدواج نکن و بعدا ضربه بخورن.
حتی از همون شروع رابطه کاری هم بهشون گفته بودم که ملاک من برای ازدواج اینه که دختر ازم کوچکتر باشه تا دیگه حجت رو تموم کرده باشم. به زبون گفتم اما دلم پیشش بود. ولی رفتارم جوری نبود که علاقه قلبیم رو بهش نشون بدم.
اینم بگم که من با هیچ دختری قبل از این خانم صحبت نکرده بودم و دوست نبودم و با این خانم هم کاملا رسمی صحبت میکردیم و میکنیم. چه قبلا و چه الان.
اما مشکلم اینه که این خانم که الان 34-35 سالشه همش به ذهنم میاد و این موضوع به شدت منی که متاهلم رو داره آزار میده.
لطفا بهم راهکار بدین که تمام هم و غم من همسرم باشه و فکر اون خانوم دیگه سراغم نیاد. بهم بگین که ازدواج نکردنم با این خانم کار درستی بوده یا نه اشتباه بوده؟
لطفا کمکم کنین
26 سالمه و یک ساله که سنتی ازدواج کردم. از همسرم راضی هستم و دوستش دارم. اما یه مشکل دارم که خیلی اذیتم میکنه.
در دوران دانشجویی یک همکلاسی خانوم داشتم که 8-9 سال از من بزرگتر بود و علاوه بر دانشگاه که تموم شد سر کار هم با هم هستیم. به واسطه شناختی که از قبل از هم داشتیم بالطبع تو محیط کار بیشتر با همدیگه رابطه داشتیم تا دیگران.
حتی شرکت تا خونه رو یه وقتایی با هم تا یه مسیری میرفتیم ( 5-6 بار بیشتر نشد). اخلاقا شباهت های زیادی به هم داشتیم و داریم ( میگم داریم چون الانم همدیگه رو میبینیم و همکاریم).
طبیعی بود که کششی بینمون به وجود بیاد به خصوص اینکه هر دومون هم سنمون میطلبید و هم شباهتامون این کشش رو بیشتر میکرد. اما هیچ وقت به همدیگه ابراز علاقه نکردیم. ( در حالی که علاقه از طرف من وجود داشت. من عاشقش بودم.یعنی دیوونش بودم.فکر میکنم ایشونم به من علاقه داشت).
چون حداقل خود من میدونستم که اگه من هم این اختلاف سنی رو در صورت ازدواج وسط نکشم و مطمئن هستم که نمیکشیدم و به فرض محال خانواده ها رضایت بدن برای ازدواج، بعدها ممکن بود اختلافات زیادی به وجود بیاد.
حتی به رغم میل باطنی و با وجود علاقه زیاد و برای اینکه ایشون به من وابسته نشن بهشون گفتم که تو امر ازدواج بهم کمک کنن تا پیش خودشون فکر ازدواج نکن و بعدا ضربه بخورن.
حتی از همون شروع رابطه کاری هم بهشون گفته بودم که ملاک من برای ازدواج اینه که دختر ازم کوچکتر باشه تا دیگه حجت رو تموم کرده باشم. به زبون گفتم اما دلم پیشش بود. ولی رفتارم جوری نبود که علاقه قلبیم رو بهش نشون بدم.
اینم بگم که من با هیچ دختری قبل از این خانم صحبت نکرده بودم و دوست نبودم و با این خانم هم کاملا رسمی صحبت میکردیم و میکنیم. چه قبلا و چه الان.
اما مشکلم اینه که این خانم که الان 34-35 سالشه همش به ذهنم میاد و این موضوع به شدت منی که متاهلم رو داره آزار میده.
لطفا بهم راهکار بدین که تمام هم و غم من همسرم باشه و فکر اون خانوم دیگه سراغم نیاد. بهم بگین که ازدواج نکردنم با این خانم کار درستی بوده یا نه اشتباه بوده؟
← مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)
- ۱۸۵۹ بازدید توسط ۱۴۱۵ نفر
- سه شنبه ۲۳ آذر ۹۵ - ۲۲:۰۰