سلام
من یه دختر 20 ساله کاملا مذهبی از یه خانواده مذهبی هستم.
دو سال پیش برای با واسطه بودن برادرم کارای طراحیم رو به یکی از دوستانش که یه نقاش ماهر بود دادم و ایشون هم نظرش رو نسبت به طرح هام به برادرم گفته بود.
از همون موقع با دیدن طرح های این استاد یه حس عجیبی نسبت بش پیدا کردم ( از من 8 سال بزرگ تره) اما اون اقا و من حتی یک بار هم هم دیگه رو ندیده بودیم اما من کم کم بعد یک سال از این ماجرا فهمیدم که یک حس که نمیشه اسمشو وابستگی گذاشت به ایشون پیدا کردمه.
و حالا دو ساله که شب و روز بش فکر میکنم هر لحظه نمی دونم چرا اما هر حرفی که ازش زده بشه از طرف دیگران گریم می گیره.
به خاطر این عشق یه کارگاه درست کردم کردم. که در حالت عادی هیچوقت این کار رو نمی کردم اگه فکر اون تو قلبم نبود فقط برای اینکه به این بهانه بتونم بدون اینکه فکر کسی رو نسبت به خودم بد کنم بش زنگ بزنم و برای قسمت نمایشگاه ازش کمک بخوام که نتیجش فقط ربع ساعت صحبت کردن در خصوص نقاشی هامون شد همین.
تمام سعیم رو کردم که اون هم منو بشناسه اما کم . دارم دیونه میشم این یه ساله دارم دیونه میشم .اصلا از اوناش هم نیستم که برم بگم دوست دارم و این حرفا تا به حال هم به پسرا نگاه هم نکردم چه به رسه به دوستی.
دوسش دارم اما هیچ کاری هم نمیتونم بکنم. کمکم کنید من نه عاشق قیافش شدم نه تیپش ( که در حد کاملا معمولی هست) چی کار می تونم بکنم؟؟؟
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۳۴۱ بازدید توسط ۱۰۴۸ نفر
- چهارشنبه ۲۰ آبان ۹۴ - ۱۸:۱۵