سلام به همه دوستان عزیز
پیشاپیش از پاسخ همه ممنون
من به تازگی با این سایت اشنا شدم و از این بایت خیلی خوشحالم
خیلی با خودم کلنجار رفتم که اصلا این پست رو بزارم یا نه ولی انقده فکرم باید این موضوع مشغول شده نمیتونم بهش فکر نکنم.
دختری 25 ساله دانشجوی ارشد یکی از بهترین دانشگاههای کشور، چادری و محجبه ام . توی شهری زندگی می کنیم که اکثر خواستگارام یا دیپلمه اند یا حتی کمتر از اون و چیزی که منو عذاب میده اینه که از لحاظ فرهنگی و اعتقادی از زمین تا اسمون باهاشون فرق می کنم. بخاطر همینه که چند وقتیه کلا قید ازدواج رو زدم و تصمیم گرفتم برای دکتری اپلای کنم که متاسفانه مادرم اجازه نمیده تنهایی برم ( البته حق رو به مادرم میدم)
از طرفی توی دانشگاه به یک دانشجوی دکتری ( هم رشته و با گرایش یکسان ) علاقه مند شدم که میدونم ایشون هم از من بدش نمیاد. و ظاهرا چیزی که من دستگیرم شده اینه که ایشون هم مذهبی ان. ( منظورم اعتقادات و رفتارشونه نه ظاهرشون ) اوایل که ایشون همش سمت من میومد و سعی می کرد به من نزدیک بشه.
من اوایل اصلا بی توجه بودم و سرم تو کار خودم بود . مثلا یه چند باری بهم گفتند اگر تو پایان نامه تون مشکلی دارید می تونم کمکتون کنم .
یا این اواخر ایمیلی که به من زدن متنش صمیمانه ولی مودبانه بود .طوری که وقتی خوندمش جا خوردم .
و خیلی چیزای دیگه ... اما من نمیخوام بهشون نزدیکتر بشم چون علاقه دارم میترسم وابسته اش بشم و آخر سر هیچ اتفاقی نیفته.
یه دوستی دارم که مثل خواهر برام میمونه و چون شرایط منو میدونه میگه می خوام بیام باهاش غیرمستقیم حرف بزنم و نظرشو راجع به تو بدونم. خیلی تو این مدت فکر کردم که این کار اصلا درسته یانه !!! اینکه الان دارم احساسی برخورد می کنم یا کار عاقلانه ای رو با توجه به شرایطم می خوام انجام بدم ؟
ایا یه پسر اگه شرایط ازدواج رو هم نداشته باشه ولی کسی رو بخواد به طرف مقابل میگه؟ به نظر شما اصلا این کار احمقانه ایه که کسی از طرف دختر بیاد با یه پسر صحبت کنه؟
ببخشید طولانی شد. از لطف همه ممنون
------------------------------
2 شهریور 94 :
سلام
بچه ها خواهش می کنم بگین من چیکار کنم.
چند ماه پیش سوالی رو پرسیدم که هنوزم درگیر همین موضوعم. نمیخوام الکی دلمو خوش کنم به چیزی که وجود نداره.
چند ماهی هست که نسبت به یکی از همکلاسی های خودم علاقه مند شدم (ایشون دکترا و من ارشد). تو پست قبلی هم گفتم که مدام میان سر میز من و ازم سوال میپرسن
حدود 2 ماهی میشه ایشون از علاقه من کاملا خبر دار شدند .اما از وقتی که متوحه شدن هیچ عکس العملی نشون ندادن... اما نمیدونم چرا مدام باز همون رفتارای قبلی رو نشون میدن
جای تعجبه برای من که هر موقع ایشون منو میبینه در مورد پروژه ام ازم سوال میپرسه . همیشه میگه اگه کمکی میتونم انجام بدم بهم بگین ... طوری که گاهی اعصابم خرد میشه که این سناریو هر بار تکرار میشه ... درصورتی که من حداکثر تا دو ماه دیگه دفاع می کنم ...
با خودم میگم اگه قرار به اشنا شدن بود که تو این یه سال شناخته ... خیلی شده با همدیگه دوتایی توی ازمایشگاه تنها میشیمو هیچ حرفی نمیزنن ..... توی عمرم تا حالا به کسی علاقه مند نشده بودمو با هیچ پسری دوست نبودم اما الان بدجوری موندم ...
دلم نمیخواد بیشتر از این عذاب بکشم، میخوام تکلیفمو بدونم
میشه خواهشن بگین علت این رفتارشون چی هست و من باید چه کاری بکنم؟
پیشاپیش از پاسخ همه ممنون
من به تازگی با این سایت اشنا شدم و از این بایت خیلی خوشحالم
خیلی با خودم کلنجار رفتم که اصلا این پست رو بزارم یا نه ولی انقده فکرم باید این موضوع مشغول شده نمیتونم بهش فکر نکنم.
دختری 25 ساله دانشجوی ارشد یکی از بهترین دانشگاههای کشور، چادری و محجبه ام . توی شهری زندگی می کنیم که اکثر خواستگارام یا دیپلمه اند یا حتی کمتر از اون و چیزی که منو عذاب میده اینه که از لحاظ فرهنگی و اعتقادی از زمین تا اسمون باهاشون فرق می کنم. بخاطر همینه که چند وقتیه کلا قید ازدواج رو زدم و تصمیم گرفتم برای دکتری اپلای کنم که متاسفانه مادرم اجازه نمیده تنهایی برم ( البته حق رو به مادرم میدم)
از طرفی توی دانشگاه به یک دانشجوی دکتری ( هم رشته و با گرایش یکسان ) علاقه مند شدم که میدونم ایشون هم از من بدش نمیاد. و ظاهرا چیزی که من دستگیرم شده اینه که ایشون هم مذهبی ان. ( منظورم اعتقادات و رفتارشونه نه ظاهرشون ) اوایل که ایشون همش سمت من میومد و سعی می کرد به من نزدیک بشه.
من اوایل اصلا بی توجه بودم و سرم تو کار خودم بود . مثلا یه چند باری بهم گفتند اگر تو پایان نامه تون مشکلی دارید می تونم کمکتون کنم .
یا این اواخر ایمیلی که به من زدن متنش صمیمانه ولی مودبانه بود .طوری که وقتی خوندمش جا خوردم .
و خیلی چیزای دیگه ... اما من نمیخوام بهشون نزدیکتر بشم چون علاقه دارم میترسم وابسته اش بشم و آخر سر هیچ اتفاقی نیفته.
یه دوستی دارم که مثل خواهر برام میمونه و چون شرایط منو میدونه میگه می خوام بیام باهاش غیرمستقیم حرف بزنم و نظرشو راجع به تو بدونم. خیلی تو این مدت فکر کردم که این کار اصلا درسته یانه !!! اینکه الان دارم احساسی برخورد می کنم یا کار عاقلانه ای رو با توجه به شرایطم می خوام انجام بدم ؟
ایا یه پسر اگه شرایط ازدواج رو هم نداشته باشه ولی کسی رو بخواد به طرف مقابل میگه؟ به نظر شما اصلا این کار احمقانه ایه که کسی از طرف دختر بیاد با یه پسر صحبت کنه؟
ببخشید طولانی شد. از لطف همه ممنون
------------------------------
2 شهریور 94 :
سلام
بچه ها خواهش می کنم بگین من چیکار کنم.
چند ماه پیش سوالی رو پرسیدم که هنوزم درگیر همین موضوعم. نمیخوام الکی دلمو خوش کنم به چیزی که وجود نداره.
چند ماهی هست که نسبت به یکی از همکلاسی های خودم علاقه مند شدم (ایشون دکترا و من ارشد). تو پست قبلی هم گفتم که مدام میان سر میز من و ازم سوال میپرسن
حدود 2 ماهی میشه ایشون از علاقه من کاملا خبر دار شدند .اما از وقتی که متوحه شدن هیچ عکس العملی نشون ندادن... اما نمیدونم چرا مدام باز همون رفتارای قبلی رو نشون میدن
جای تعجبه برای من که هر موقع ایشون منو میبینه در مورد پروژه ام ازم سوال میپرسه . همیشه میگه اگه کمکی میتونم انجام بدم بهم بگین ... طوری که گاهی اعصابم خرد میشه که این سناریو هر بار تکرار میشه ... درصورتی که من حداکثر تا دو ماه دیگه دفاع می کنم ...
با خودم میگم اگه قرار به اشنا شدن بود که تو این یه سال شناخته ... خیلی شده با همدیگه دوتایی توی ازمایشگاه تنها میشیمو هیچ حرفی نمیزنن ..... توی عمرم تا حالا به کسی علاقه مند نشده بودمو با هیچ پسری دوست نبودم اما الان بدجوری موندم ...
دلم نمیخواد بیشتر از این عذاب بکشم، میخوام تکلیفمو بدونم
میشه خواهشن بگین علت این رفتارشون چی هست و من باید چه کاری بکنم؟
← واسطه گری برای ازدواج (۵۰ مطلب مشابه)
- ۲۸۰۹ بازدید توسط ۲۲۱۶ نفر
- دوشنبه ۲ شهریور ۹۴ - ۲۰:۲۸