سلام
من دختری بیست و دو ساله هستم از خانواده ای پر جمعیت که تقریبا همه تحصیلات دانشگاهی دارن و به جایی رسیدن. سن ازدواج تو خانواده ی من بالای بیست و هشت هستش که اونم همش بخاطره اینه که پدرم اجازه نمیده که هیچ کدوم از بچه هاش بدون موفقیت تحصیلی یا مالی به ازدواج فکر کنه .بخاطر همین هم هست که همه تو خونواده مون دیر ازدواج میکنن ...
در مورد من هم که پدرم دید استعداد قابل قبولی در زمینه ی درس خوندن دارم کلا بحث ازدواج رو منتفی کردن و هر خواستگاری که میاد ایشون بدون اینکه به من بگن طرف رو رد میکنن به بهانه ی اینکه دخترم داره درس میخونه تا حدی که من که الان ترم دوی کارشناسی ارشد هستم به دلیل خلا عاطفی شدید و همینطور احساس نیاز کلا انگیزه و هدف برای زندگیم نمونده و خیلی بی حوصله و عصبی شدم.
همش میخوام به پدرم بفهمونم که من درس خوندن رو دوست دارم اما یک ازدواج با کیفیت از نظر من اولویت داره به ادامه تحصیل اما ایشون از اونجایی که ادم مقتدر و تقریبا دیکتاتوری هستن اصلا نمیشه باهاشون صحبت کرد و میدونم اگه بشینم باهاش حرف بزنم کلی میخواد سرکوفت بزنه که تو دلت شوهر میخواد و هولی و ازین داستانا.. -_-
الانم همش صب تا شب بحثش اینه که باید همینطور بی وقفه به تحصیلت ادامه بدی و امسال اسفند ماه امتحان دکتری بدی و حتما هم قبول شی... بخدا من دیگه خسته شدم. دلم میخواد در کنار درس یه همراه و شریک زندگی داشته باشم این مساله خیلی رو زندگیم تاثیر داشته همونطور که گفتم خیلی بی حوصله و عصبی شدم ..هیچ کدوم از مقاله ها و پروژه ی دانشگاه رو درست حسابی انجام نمیدم چون دیگه انگیزه ای ندارم...
مادرم هم اصلا نمیتونن تو تصمیمات پدر تاثیر گذار باشن و البته به دلیل اینکه من با پدر و مادرم اختلاف سنی زیادی داریم اصلا متوجه نمیشن من چی میگم...
لطفا راهنمایی بفرمایین من چه کنم..
← مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)
- ۱۶۷۴ بازدید توسط ۱۱۷۱ نفر
- جمعه ۱۴ فروردين ۹۴ - ۰۸:۵۶