سلام
من حدود یکسال نامزد کردم. توی این یکسال در اثر صمیمیت بیشتر و رفت و آمد دو نفره و به قول معروف رو باز شدن به همدیگر به ویژگی و نکاتی از نامزدم در تضاد با خودم پی بردم که تقریبا بعد یکسال تلاش در جهت رفع برخی و یا حساس نبودن به آنان و تغییر خود به نتیجه نرسیدم .
در حالت اول بعد مدت کوتاهی برمیگشت . طرفم درکی از نادرستی رفتارش نداشت و به خاطر من اجتناب میکرد لذا در موردی مشابه بر اساس شخصیتش تکرار میشد و تذکر مدام من باعث میشد غر غرو جلوه کنم و حالت دوم هم درسته ظاهر روابط توش آرامش بود و خوشبختی اما در دلم ناخودآگاه ریخته میشد و به تدریج داره مهرش از دلم میبره و این برام یه زنگ خطر بزرگ شده طوری که جدیدا وقتی به صورت زوجی با دوستان بیرون میریم و من رفتار همسران دوستانم میبینم در دلم غبطه میخورم .
من میترسم نکنه در آینده من خدای نکرده به کسی غیر همسرم فکر کنم و برایم زیبا جلوه کند که در همین حدم خیانت به همسرم میدونم....من یکسال با تردید دارم زندگی میکنم به طوری شاید این تفاوت ها باعث شده بگم کاش خیلی از خوبی هایی که به خاطرشون خانواده ام راضی کردم به وصلت باهاش را نداشت اما این جوری نبود. الان به درجه ای رسیدم میخوام نامزدی بهم بزنم چون درسته دوستش دارم اما میدونم ما کنار هم نمیتونیم خوشبخت بشیم مگه یکیمون فدا بشه که اینو نمیخوام.
تفاوتها:
- خوش صحبت و خوش سرزبون نیست. به عبارتی اونی میگه اونی که میخواد نیست. من مدام ناراحت میشم. طرز صحبت با خانم ها به خصوص من به عنوان همسر بلد نیست، با من مثل بقیه دوستاش ( پسرا ) صحبت میکنه، شوخی و کل کل.
-من خودم شوخ طبعم و شادی آور خونه البته فقط تو جمع خانه خودمون. اونم شوخ طبع و به این ویژگی معروفه تو فامیل و دوستان و کسی عصبانیتش ندیده. اما جنس شوخیمون جور نیست یعنی شوخی های اون از نظر من کل کل و مسخره بازی و تحقیر و نه بیان زیرکانه صحبتی و من مدام ناراحت میشم. البته الان کمش کرده اما چون جور دیگه بلد نیست رابطمون رسمی شده.
-من آدمیم زیاد احساس بروز نمیدم و بیشتر در عمل و مرام و فداکاری علاقه ام نشون میدم
اما اون انگار برعکس مردای دیگه همش میخواد بهش بگم و حتی گاهی میگه که من جواب بدم و گله میکنه فقط مرسی؟یا مثلا میگه چرا مامانت تا درخونه بدرقه نکرد خانواده من رو..
( البته اینها در حد حرف نه گله چون ما با هم راحت خواسته هامون میگیم ) اما برعکس من دوست دارم اون تو عمل عشقش نشون بده نه عمدتا حرف. همیشه کنارم باشه و بهم سر بزنه و برنامه ریزی کنه همو ببینیم و کمکم کنه قبل نامزدی تو این مساله خیلی بهتر بود.....
-به خاطر تفاوت جثه اون با وجودی جثه درشتی داره زود خسته میشه و سر بالایی بدش میاد و همش دنبال پیدا کردن کم انرژی ترین راه حله اما من درسته ریزم به قول خودش اتمیم. نصفش میخورم چندین برابر فعالیت میکنم و انرژی دارم و اون نمیتونه تو این فعالیت ها همراه خوبی باشه مدام یا خسته و استراحت میکنه یا یه جوری زیرکانه این برنامه ها رو کنسل میکنه.البته فعالیت ذهنی و فکریش 5 برابر منه
و ممتاز بوده و الان دکتراست.
-من آدمیم که همیشه دوست دارم با منطق و راجع به مسائل علمی و مستند و جامعه شناسی حرف بزنم اما اون زیاد خوشش نمیاد و همش میخواد با شوخی و کل کل حتی اکثرا به مخالفت در راستای کلکل دخترا و پسرا و کل کل زن و شوهری بپردازه من میدونم اینا اعتقادش نیست.
راستش من تنها دفعاتی از صحبت باهاش لذت بردم یکی اون یک سال شناخت بود و وقتی دعوامون میشه و داریم راجع به مشکلاتمون حرف میزنیم چون اون موقع باورهای اصلیش میگه.
-در مقابل دیگران احترامم زیاد نگه نمیداره یعنی گویا میخواد با همون لحن شوخی و کل کلش برتری خودش نشون بده در حالی من برم یا گوشی قطع کنم. کلی از من واسه بقیه تعریف کنه و به درستی حرفم اذعان کنه. وقتی بهش میگم اینکاره تو باعث میشه بقیه هم به خودشون اجازه بدن با من بد حرف بزنن میگه نه من حواسم هست یا میگه دیگه نمیکنم انا چند وقت دوباره ....خلاصه تو تنهایی خودمون بیشتر هوا و احترامم داره تا جلو بقیه،خب من جلو بقیه کم میارم.
-پسر مستقلیه و گلیمش از آب میکشه و نمیذاره بهش ظلم بشه و اعتراض میکنه تا حقش بگیره. اوایل اینارو دوست داشتم
اما همین الان میگم کاش مظلوم و بی سر و زبون بود من به یه زندگی ساده اما بدون استرس راضی ترم.
-با وجودی ازش بارها خواستم رابطش با خانواده ام خوب کنه و خودش تو دلشون جا کنه و هفته ای یه بار زنگ بزنه احوالپرسی اما میگه من از دوستام پرسیدم اونا ازین کارا نمیکنن با دختر رابطه دارن ولی چشم اما نمیکنه درحالی من کلی با مادرش دوستم.
-جفتمون خودخواهیم یعنی یه خودخواهی پنهانی داریم که کنترلش میکنیم یعنی با وجودی فایل های صوتی دکتر حبشی گوش دادیم بعد که رفتیم راجع بش حرف بزنیم بیشتر رو کارهای اشتباه طرفمون زوم کرده بودیم و یا توجیه کارامون که زنا یا مردا اینجورین تو درکت بالا ببر حساس نشو.
-........بقیه طولانی میشه
من از لحاظ زیبایی کمی پایین متوسطم ( اعتماد به نفسم خوبه اما واقع بینم ) برخی اجزای صورتم زیبان اما در کل چهره دلنشینی ندارم این امر موجب شده خواستگار زیاد نداشتم 4-5 اونم کسایی که برحسب معاشرت زیاد با من جذب اخلاق و برخورد و ...شدن .الان 26 سالمه و نامزدم چند ماه کوچکتر. درسته میدونم شاید دیگه مورد مناسبی نداشته باشم و لطمه من از ترک این رابطه خیلی زیاده اما ازدواج نکردن را به ازدواج که من یا اون همو تحمل کنیم ترجیح میدم چون مهمترین عامل یعنی اخلاق ریزمون بهم نمیخوره. به نظرتون به خصوص متاهلا بگن آیا من دارم سخت میگیرم؟
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۲۶۲۱ بازدید توسط ۱۹۴۴ نفر
- چهارشنبه ۲۲ مرداد ۹۳ - ۱۱:۴۰