تجربه گرانترین سرمایه است که در برابرش هزینه گزافی بنام عمر پرداخت میکنید
یکی از نشانه های عقل این است که از تجارب دیگران استفاده کنید بجای اینکه همه چیو خودتون تجربه کنید
اون موقع ها که کنکور واقعا کنکور بود و دانشگاه ها صندلی شون رو پیش فروش نمیکردن مهندسی کشاورزی ساوه قبول شدم. بعد که مدرک گرفتم دیدم بازار کاری نداره! برای ارشد شرکت کردیم و اون مدرک هم گرفتیم و خوشحال که بعنوان کارشناس ارشد مهندسی کشاورزی اومدیم به جامعه خدمت کنیم ! بعد از یکسال هیچ آثاری از شغل مرتبط در هیچ دستگاهی و سازمانی یافت نشد که نشد! تازه فهمیدم ذوق زدگی و حول حلیم چقدر میتونه مانع انتخاب درست بشه ( با این انتخاب رشتم ).   

با راهنمایی یک غریبه در مترو. رفتم استانداری  ... ( قبل از استانداری مرحله به مرحله از رده پائین شروع کردم کاریابی ها و بعد سازمان کار و شهرداری و وزارت کار و نهاد مردمی ریاست جمهوری و . . .)

با سماجت و پشتکاری که داشتم ظرف یک هفته وقتی میرفتم ساختمان استانداری کسی نبود منو نشناسه که جویای کار هستم ( این پشتکار هم مدیون یک کرمانی عزیز هستم. زمان سربازی وقتی فرمانده ام گفت براش وقت ملاقات با فرمانده ستاد رو بگیرم . رفتم و برگشتم گفتم منشی میگه فعلا وقتشون پره . لیوان چائیش رو سمتم پرت کرد ! گفت جایی میری منفی برنگرد. کمترین کار این که حداقلها رو بدست بیاری. بعد از اینهمه سال هنوز آویزه گوشمه که در هر جا حداقلها رو بدست بیارم.

وقتی ملاقات مردمی با استاندار خواستم وقت 9 ماهه بهم دادن!! جلوی در نمازخونه نشستم. تا آقای استاندار اومد بیرون برگه ای که روش سفارش حضرت امیر به مالک برای حکمرانی مصر بود نوشتم و دادم دستش بدون هیچ حرفی ...  

بعد از خوندنش شمارم رو گرفتن و 3 روز بعد وقت ملاقات دادن { 9 ماه شد 3 روز } ( همیشه اگر درخواستی از کسی دارید که وقت نداره . درخواستتون رو بصورت مکتوب بدید. مجبور میشه برای خوندنش وقت بذاره و تاثیر نوشته از گفته خیلی بیشتر خواهد بود . حد الامکان از احادیث استفاده کنید)

معرفیم کردن به یه شرکت .... جای یک مهندس صنایع مشغول بکار شدم! ( توجه بفرمائید ارشد مهندسی کشاورزی ! مهندسی صنایع! )

در این شغل ( سفارشگزاری و تامین قطعات) هر کس و ناکس رسید ما رو فیلم کرد که رشتت فلان و بهمان و خودت این و عقلت اون . . .!  شد حکایت اونی که به ما نریدست کلاغ ک.. دریدست ! ( اصلا به حرفای کلاغها توجه نکردم و برام اهمیت نداشت) 

در اون سال ها متوجه شدم انسانهای مطلع رو میشه در دو گروه قرار داد :

1- کسانی که خودشون در کمال انسانیت بهت اطلاعات میدن و کسانی که مثل گاو میمونن! پر از اطلاعات هستن ولی تا ندوشیشون به خودی خود بهت هیچی نمیدن ! ( اینم از زرنگی شخص میتونه باشه که اونها رو بدوشه یا بسادگی مثل چی از کنارشون رد بشه) مطالب و تجارب خیلی خوبی بدست آوردم .

سختیهای زیادی کشیدم ولی حرف پدرم در گوشم زمزمه میکرد (برای من رایگان کار کن برای خودت گرانقیمت تجربه کسب کن ) وقتی کاملا بر این حرفه اشراف پیدا کردم  بدلیل حقوق پائین از اون شرکت اومدم بیرون .

توی روزنامه ستون کارمندها رو نگاه میکردم. با خودم گفتم تو همون چیزی خواهی بود که خودت میپنداری . چرا ستون مدیریت رو نگاه نمیکنی؟! در ستون مدیریت 5 مورد پیدا کردم و ایمیل زدم و 4 جا برای مصاحبه دعوت کردن .

با تجربه ای که داشتم یادم بود در مصاحبه اعتماد بنفس و محکم صحبت کردن خیلی ملاکه . طوری مختصر صحبت کنم که با کمترین گفتار بیشترین توانائیم رو نشون بدم ( در هر 4 جا سوالات روانشناسانه مطرح کردن . برام جالب بود و این هم به تجربم افزوده شد )( یکیشون گفت 5 تا خوبیت رو بگو . گفتم. گفت حالا 5 تا بدیت رو بگو گفتم ندارم! گفت امامی؟! گفتم نه . من همیشه بدی هام رو برطرف میکنم نمیذارم یکی به دو تا برسه).

البته صادقانه بگم لاف زدم. گاهی مردم از شنیدن دروغهای شیرین خوششون میاد و من گاهی این خوشی رو ازشون دریغ نمیکنم ! ! ! شدم یک مدیر با 16 تا پرسنل و حقوقی که خودم تعیین کردم و مصوب شد. کمترین کار و بیشترین حقوق در مجموعه !

مالک شرکت یک آدم زرنگی بود که تا پنجم ابتدایی خونده بود. گفتم شما با این درایت اگر تحصیلات عالیه داشتید خیلی خوب میشدا . گفت خوبتر از این چیه که الان 60 تا آدم با تحصیلات عالیه زیر دست من بیسوادن ( خیلی قانع شدم ) . 

در ابتدای کار که واقعا اطلاعاتی نداشتم اگه موردی پیش میومد نظر همه رو میخواستم و نظر خودمم میگفتم. چون مدیر بودم همه نظر منو تائید میکردن !!!!! دیدم مردم ما انقدر خوبن فقط به اسم و مدرک نگاه میکنن! حرف خوب رو فقط در دهان بزرگان جستجو میکنن !!! ( بزرگترین نصیحت های زندگیم رو از ساده ترین ادمها شنیدم . انسان هایی که بلد نبودن شعار بدن . بلد نبودن ژست روشنفکری و باسوادی بگیرن  . کسانی که خود واقعیشون حرف میزد ) ( خارج از بحث نیست بگم در این وبلاگ هم گاهی بهترین نظرات رو از ساده ترین نگارش دوستان کم نام و نشون پیدا میکنم )

در طی همین کار بود که دانشگاه پیام نور حقوق قبول شدم. ( و چقدر پشیمون که چرا من دیر با این دانشگاه آشنا شدم و اینهمه پول مفت ریختم بحساب دانشگاه آزاد پولکی با اون سهامداراش ... !!!)

الان ترم 8 هستم و به هرکس و ناکس این رشته رو معرفی میکنم. حقوق فوق العادست. رشته ای که شما از درون منزل و روابط خانوادگی تا کجاهای بیرون از منزل که باهاش درگیر نخواهید بود.

بنظرم این رشته می بایست بجای عربی از دوران راهنمایی تدریس بشه تا هنگام دیپلم گرفتن . شخص به حق و حقوق خودش آشنا باشه و انقدر شاهد حق خوری و ناحق کردن نباشیم. ( به همه دوستان توصیه میکنم کتاب جامع فقه استدلالی "ترجمه تحریر الروضه فی شرح اللمعه " نوشته آقای دادمرزی رو بگیرن . خییلی شما را با قوانین جمهوری اسلامی آشنا خواهد کرد. زبانی روان و ساده داره . فکر کنم 20 هزار قیمتش باشه. از کتابفروشی های پیام نور)

به برکت این رشته 2 تا مشاوره طلاق برای خانمها داشتم که هر دو به ثمر رسید ! و شاید باور نکنید که بیش از 200 میلیون در همین دوره دانشجویی و اطلاعات کم در این رشته   من تونستم جلوی ضررم رو بگیرم

خلاصه ...  ! این بود حکایت تجربه ای از 15 سال زندگی
سرتون رو بیشتر از این درد نیارم. با همه این اوصاف آخرش در حال حاضر به شغل آزاد رو آوردم و مدارکم رو گذاشتم دم کوزه ...
و چه درآمد خوبی داره این شغل آزاد ...

بحمدالله
پ.ن   همیشه کودک درونتون فعال باشه . اگر نه همیشه میگید ولش کن از ما گذشته... و  زود پیر میشید و زود مغزتون فرسوده میشه

"افغانی"


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه)