سلام.من یه مشکل دارم و خواستم فقط درد و دل کنم.
من فرزند آخر خانواده هستم و همیشه مرکز توجه و محبت همه اعضای خانواده بودم و کلا آدم عاطفی بار اومدم خونه پدری که بودم روزی چند بار پدر مادرم قربون صدقم میرفتن و عزیز کرده شون بودم.
اما ازدواج که کردم از خانوادم دور شدم.همسرم همه چیز رو پول میبینه.و ابراز احساسات بلد نیست.و فکر میکنه همه نیاز های من مالی هست یا مثلا دلخوری رو میشه با گرفتن هدیه گرون جبران کرد...
متاسفانه کارش تو کارخونه طوری هست که صبح میره تا 5 و 6 شب. وقتی هم میاد خسته هست. گاهی اوقات که بهش میگم، میگه من واسه تو چی کم گذاشتم؟ مثلا فلان ماشین که داری، فلان گوشی که خریدم یا فلان انگشتر و ...میگم تو دوستم داری؟ میگه اگه نداشتم که انتخابت نمیکردم و از صبح تا شب کار نمیکردم ...
دیگه خسته شدم. احساس میکنم که دنیامون از هم جداست. یه مدته که دیگه میلی به رابطه هم ندارم.
البته اینم بگم که خصوصیات خوب زیاد داره. تکیه گاه هست. مسیولیت پذیر هست. و... تو رابطه هم همش به فکر من هست تا خودش و...
اما دیگه خسته شدم کم آوردم .. تو دلم مونده که یه بار بگه دوستت دارم. نهایتش اینه که بگه عزیزم یا جیگر و... ببخشید طولانی شد اما آقایون روزی صد بار هم که به همسرتون بگید دوستت دارم کمه. باور کنید که چیزی از غرور مردونه تون کم نمیشه.گاهی ارزش یه شاخه گل از هزارتا عطر و اودکلن و ...بیشتره.
زندگیتون پر از خوشبختی و سرزندگی...
← مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)
- ۳۱۸۶ بازدید توسط ۲۴۳۵ نفر
- پنجشنبه ۲۲ آبان ۹۳ - ۱۱:۵۶