سلام و وقت بخیر
من یه پسر زیر 25 سال هستم. با اینکه در دوران دبیرستان خیلی علاقمند بودم به ادامه تحصیل و حتی برای تحصیل در خارج از ایران هم برنامه داشتم و می خواستم حداقل تا فوق لیسانس ادامه بدم... اما خب، مشکلات و فراز و نشیب های خیلی زیادی در زندگیم پیش اومد، از افسردگی گرفته، تا مشکلات خانوادگی، مشکلات اجتماعی، مشکلات اقتصادی، مشکلات در سلامتیم و غیره...
من همیشه آدم فعال و جویای علم بودم و به همین خاطر، با وجود همه این مشکلات و عوض شدن مسیر زندگیم، هم چنان مطالعه رو ادامه دادم و زبان انگلیسی رو هم که همون دوران دبیرستان، یه دوره دو ساله رفتم و بعدش همیشه سر و کار داشتم با زبان، مقالات و کتاب های خارجی، دوستان خارجی و غیره...
خلاصه اینجوری شد که دیدم به جای دانشگاه رفتن، به نفعم هست که اول زمان و انرژی بذارم برای حل مشکلاتم و هم چنین انجام کارهایی که دلم میخواد و پیشرفت در اون کارها. خدا رو شکر با همه فراز و نشیب ها و با وجود اینکه بارها شکست خوردم و ناامیدی در مقابل خودم دیدم، اما خوشبختانه الآن بعد از 6 سال که مسیر زندگیم رو با وجود مخالفت هایی که اکثر اطرافیان داشتن، انتخاب کردم، زندگیم خیلی بهتر شده، یه سری از بزرگترین مشکلاتم حل شده، و پیشرفت های خیلی خوبی هم تو کارم داشتم، هر چند هنوز مشکل و دغدغه های زیادی برام باقی مونده...
از طرفی در اطراف خودم می دیدم خیلی ها که تجربه ی دانشگاه رفتن، سیستم آموزشی ناکارامد و مشکلات شغلی بعد از اون رو دارن، اکثراً واقعاً ناراضی هستن و وضع زندگیشون هم همچین تعریفی نداره که مثلاً باعث ایجاد انگیزه یا حسادت برا من بشه که اونا تحصیلات دانشگاهی دارن من ندارم (از برادر خودم گرفته، تا دوستانی که حتی در دانشگاه های رده اول کشور درس خوندن ولی از لحاظ کار بسیار مشکل دارن).
بیشترین رضایت رو از تحصیلات دانشگاهی در کسانی دیدم که از مقطع لیسانس به بالا، اپلای کردن برای کشورهای دیگه و اونجا تونستن با تلاش خودشون پیشرفت کنن و شغل و زندگی خوبی داشته باشن، هر چند همه ی اونها هم احساس موفقیت ندارن و خیلی هاشون حسرت این رو می خورن که چرا ارزشمندترین سال های جوانی رو این همه سختی و رنج بیهوده کشیدن در حالی که زندگی می تونست خیلی راحت تر و بهتر باشه... خلاصه شرایط برای همه سخته، نه فقط برای دیپلمه ها یا دانشجوها.
من حقیقتاً با وجود همه سختی ها و با وجود محدودیت هایی که بابت نداشتن تحصیلات دانشگاهی برام ایجاد شد، ولی واقعاً از راهی که رفتم و انتخابی که داشتم پشیمون نیستم و الآنم که افراد از سرگذشت و داستان زندگی من می شنون، اکثریت همین نظر رو دارن که در کل کار خوبی کردم و راه درستی رو رفتم...
الآن از نظر موقعیت و روابط اجتماعی و غیره، به اندازه ی خودم پرستیژ و جایگاه خوب دارم. حتی یه سری کارهای علمی هم انجام دادم که بعضاً همکاری هامون حتی با دانشگاه ها و نهاد های علمی بوده. فعالیت های اجتماعی هم کم و بیش داشتم و در کل تجربیات خیلی خوبی رو هم در کار و هم در زندگی کسب کردم تا الآن. بیشتر افرادی هم که باهاشون در ارتباط هستم تحصیلات دانشگاهی دارن و مهم تر از اون، آدم های خلاق، درستکار و حرفه ای هستن.
قصد تعریف از خودم هم ندارم اما خیلی از افرادی که الآن باهام دوست هستن و با هم کار کردیم، در وهله ی اول که می خواستیم با هم آشنا شیم، خیلی هاشون بهم می گفت باورمون نمیشه تو با این همه کار و این رزومه ی خوب، دیپلم باشی!
و برای خودم هم جالبه که همه اینها رو من در جامعه ای تجربه کردم که سالهاست به شدت مدرک گرا شده (متأسفانه) و خب این نشون میده که اگه بیشتر تلاش کنم و موفق تر عمل کنم، اوضاعم بهتر از این هم خواهد شد به امید حق...
البته من با دانشگاه به طور کامل مخالف نیستم و اصلاً تعصب ندارم، اما میگم آدم باید به این فکر کنه چه طوری از زمانش بیشترین استفاده رو ببره و خلاصه همه چیز رو سبک سنگین کنه.
الآن من در این سن و در این شرایط و موقعیت، می بینم که هم چنان طالب علم هستم و حتی اشتیاقم از بعضی لحاظ نسبت به قبل، بیشتر هم شده. فعلاً هم روحیه ام بهتر از گذشته شده که افسردگی داشتم و نا امید بودم...
اما خب از طرف دیگه، بایستی به فکر استقلال مالی، پیشرفت کاری و همسرگزینی و ازدواج باشم، و در واقع الآن هم از نظر احساسی و هم از نظر منطقی، اینها بیشتر از یه مدرک دانشگاهی برام در الویت هست، به خصوص کار و درآمد.
بنابر این تصمیم گرفتم تا چند سال دیگه هم چنان به طور متمرکز همین مسیری رو که اومدم ادامه بدم، و بعد که اوضاعم بهتر شد، بسته به شرایط، اگه به نفعم بود و اگه هم چنان برام کاربردی داشت و دردی رو دوا کرد، دانشگاه هم میرم و اگه برم هم درست حسابی در می خونم و کارهای علمی انجام میدم.
اما برای ازدواجم، من نمیخوام الکی محدودیت بذارم به خصوص مسائلی که در جامعه به اشتباه عرف شده و اکثر افراد در موردش نظر انتقادی دارن، از جمله همین موضوع مدرک گرایی و نرخ بالای بیکاری در بین تحصیل کرده ها.
با این حال تمام تلاشم بر این هست که متعادل و انعطاف پذیر باشم و ذهن بازی داشته باشم، به همین خاطر احساس می کنم من خودم شخصاً آمادگیشو دارم که حتی با یکی با تحصیلات دکترا و بالاتر ازدواج کنم، چون با توجه به سوابق و تجربیاتی که خدمتتون عرض کردم، علاقمند به علم هستم و همسرم اگه بخواد ادامه تحصیل بده، یا کار کنه، یا هر آرزو و هدف خوب دیگه ای، تا جایی که بتونم حتماً حمایتش می کنم و تمام سعیم رو خواهم کرد چیزی براش کم نذارم.
از طرفی، همونطور که در مورد خودم مدرک گرا نبودم و بیشتر به معنویات، افکار و اعمال خوب و خلاصه درونمایه ی زندگی توجه داشتم، در مورد همسره آیندم هم همینطور خواهم بود. یعنی به عبارت دیگه، همسرم چه دیپلم باشه و بخواد خانه دار باشه، چه یه دانشمند باشه و بخواد دنبال علم و کار بره، در هر صورت من قبولش خواهم داشت و حمایتش خواهم کرد. البته اگه مدرکش دیپلم یا پایین تر باشه، فقط تنها شرطی که دارم اینه که نسبت به علم و فلسفه و خردگرایی، بی علاقه نباشه و اونم مثل خودم دوست داشته باشه همیشه یاد بگیره و خلاصه از این نظر با هم تفاهم داشته باشیم.
خلاصه این از من، و از طرف من موضوع حلّه چون مدت ها بهش فکر کردم. حالا دیگه بقیه ی قضیه بستگی به طرف مقابل داره، به خصوص خانم ها که فشار اطرافیان و فشار اجتماعی روشون زیاده و اگه همچین موردی پیش بیاد که یه دختر با تحصیلات بالاتر (به خصوص اگه درست حسابی هم درس خونده باشه نه فقط به صرف گرفتن یه مدرک) با یه پسر با تحصیلات پایین تر ازدواج کنه، احتمال سرزنش شدن از طرف اطرافیان خیلی زیاده، مگه اینکه دختره به اندازه کافی بتونه مستقل و قوی باشه که از شر حرف مردم راحت بشه.
(*البته این رو بگم که همه ی این مسائل و فشارها و سرزنش افراد برای پسرها هم هست و از جمله برای خود من هم بوده و مدت های مدیدی با این مشکل مواجه بودم، اما خوشبختانه تونستم طوری عمل کنم که مستقل پیش برم و میخوام با ازدواج، استقلالم بیشتر بشه و به خصوص از دست آدم های کوته فکر و کوته بین که جز دردسر چیزی درست نمی کنن، به طور کامل رها شیم! :) )
حالا سؤالی که داشتم اینه که عزیزان و به خصوص خانم های محترم، تا چه حدی می تونن من رو درک کنن؟
واقعاً اگه همچین نظر و عقیده ای دارین و با من موافقین، تا چه حد می تونین و حاضرین براش جلوی دیگران وایستین؟
و اگه چنین خواستگاری داشته باشید با این شرایط و عشق و تفاهم همه جانبه هم باهاش داشته باشید و بتونید باهاش خوشبخت شید، جوابتون چه خواهد بود؟ و اون موقع حرف دل خودتون رو اجرا می کنید و یا حرف اطرافیان رو؟
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) ← تفاوت تحصیلی در ازدواج (۳۵ مطلب مشابه)
- ۱۵۴۷ بازدید توسط ۱۲۵۹ نفر
- سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵ - ۲۲:۲۰