سلام و وقت بخیر خدمت همه خانواده برتریها...
من یه خانم ۲۷ ساله هستم که به تازگی مادر شدم اومدم از این تریبون هم سبک شم هم راهنمایی بخوام. تا قبل از این که مادر بشم با همسرم رابطه خوبی داشتیم..از زمانی که مادر شدم بارها اذیتم کرده شبهایی که با گریه میخوابم خواهری داره که خونه مون تو هر مسائلی دخالت می کنه و همسرم هم چیزی بهش نمی گه همسرم فقط به فکر خودش من دست تنها هستم همه کارها گردن خودم.
بارها گفتم به عنوان یه پدر تو هم باید کمکم کنی..خودش و خواهرش افتادن به جونم که مادر بهشت زیر پاش مگه تو فقط مادر شدی..خیلی دلم به درد اومد امشب حالم داغون بود با تب و لرز شدید با حال خراب این پ میدم چون دلم شکسته ازشون.
تازگیها فهمیدم در مورد مسائلی بهم دروغ گفته و انکار می کنه دروغش.. تمام سرمایه زندگی مون داده به شوهر خواهر دیگه ش و به من میگفت باهاش خونه خریدم.
اما الآن فهمیدم خونه ای در کار نیست خواهرش باهاش طبقه دوم خونه خودش ساخت و دائم به شوهرم وعده میده که میفروشم و سهمت میدم...
شما بگین چکار کنم کجای مسیر اشتباه اومدم خانواده خودم خیلی ازم دورن کسی رو ندارم ازم حمایت کنه.. به خدا خسته م..همه مادر میشن از همسرشون توقع محبّت دارن من فقط دل شکستن...
با این وجود من خودم شاغلم صادقانه هر چی داشتم برای زندگی گذاشتم وسط...اما امروز وقتی بهش گفتم که قضیه رو فهمیدم کلی باهاش حرف زدم امه گوشش بدهکار نیست چکار کنم به نظرتون..
← درد دل های زنان (۲۱ مطلب مشابه)
- ۸۵۲ بازدید توسط ۶۷۲ نفر
- پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۰۲ - ۲۱:۲۷