یک دوست جدید :
البته این جک را از پسرم شنیدم :
پسری میره پیش بابای خسیسش میگه بابا 10هزار تومان پول بده بابا میگه چی 9000 هزار 8 هزار میخوای چکار 7ه زار زیادیته چه برسه به 6000 هزار بابام به من 5000 هزار هم نمیاد حالا تو میخواهی 4000 ؟! 3000 کافیه با 2000 کارت راه میفته بیا بگیر اینم 1000 !
بچه میشماره می بینه 500 تومانه
***
ثمین :
از مرد فرانسوی پرسیدند:
چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد را تکمیل میکند
مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:
زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست
و پاسخ مرد ایرانی:
بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه !!!
***
مردی قصد ازدواج داشت. مشکل او انتخاب از بین ۳ کاندید زن احتمالی بود. او به هر زن ۵۰۰۰ دلار پول داد تا ببیند هر کدام با آن چه کار میکنند…!
اولی ظاهرش را کاملا تغییر داد به یک آرایشگاه تجملی رفت
آرایش جدید کرد لباسهای جدید و زیبا خرید و به مرد گفت که برای اینکه … در نظر او جذابتر باشد این کارها را کرده است چرا که خیلی دوستش دارد ،مرد تحت تاثیر قرار گرفت
دومی به خرید هدیه برای مرد پرداخت. برایش یک دست چوب گلف خرید ، به علاوه ابزار جدید برای کامپیوترش و لباسهای گران قیمت ، و هنگامی که هدیه ها را به مرد داد گفت که تمام پولش را برای او صرف کرده چرا که خیلی دوستش دارد ، مرد تحت تاثیر قرار گرفت .
سومی پولش را در سهام سرمایه گذاری کرد و چند برابر پولی که از مرد گرفته بود عایدش شد. او ۵۰۰۰ دلار مرد را پس داد و برای بقیه پول یک حساب مشترک باز کرد
و گفت میخواهد برای زندگی آینده شان پس انداز کند چرا که خیلی دوستش دارد
واضح است که مرد تحت تاثیر قرار گرفت
او مدت زیادی را به تفکر درباره اینکه هر زن با پولها چه کار کرده پرداخت
و سرانجام با زنی ازدواج کرد که “سینه های” بزرگتری داشت
***
زنی با صورت کبود رفت سراغ دکتر ،دکتر پرسید: چی شده؟
زن گفت: دکتر، هر وقت شوهرم مست می یاد خونه، منو زیر مشت و لگد می گیره دکتر گفت
هر وقت شوهرت مست اومد خونه
یه فنجون چای سبز بردار و شروع کن به قرقره کردن
و این کار رو ادامه بده
دو هفته بعد، زن با ظاهری سالم و سرزنده پیش دکتر برگشت
زن گفت: دکتر، قرقره چای سبز فوق العاده بود
هر بار شوهرم مست اومد خونه
من شروع کردم به قرقره کردن چای سبز و شوهرم دیگه به من کاری نداشت
و الان رابطمون خیلی بهتر شده
حتی اون کمتر مشروب می خوره
دکتر گفت می بینی؟ اگه جلوی زبونت رو بگیری، خیلی چیزا حل می شن
***
پدر: تو غلط کردی که از مامان من خوشت نمیاد! مادر خودت که عین مادر فولادزره می مونه
مادر: مرده شور خودت رو ببرند و اون مادرت و اون خواهر ایکبیری...
بچه: مامان - ایکبیری یعنی چی؟؟؟؟
مادر: اسم گُله ، مامان جون شما گوش نده...
پدر: خواهر من ایکبیری است؟ یا اون خواهر الدنگ جلفت؟
بچه : بابا جلف چیه؟
پدر: بابا جان شما گوش نکن جلف اسم درخته! برو توی اتاقت
بچه : پس مرده شور چیه؟
پدر: مرده شور به نگهبان پارک میگن برو تو اتاقت...
مادر: خواهر من جلفه؟ حالا اون شوهر داره خواهر تو که نداره چرا اونجوری مانتو تنگ میپوشه و بزک دوزک میکنه میره تو خیابون
بچه :بزک دوزک چیه؟
مادر: وقتی یه چیزی خوشگله میگن بزک دوزک کرده. مادرجون برو تو اتاقت و گرنه عصبانی میشما...
پدر: آره بزک کرده اما مثل آبجی تو هرزه بازی در نمیاره...
بچه : بابا هرزه چیه؟
پدر: به چیزای به درد نخور میگن. دیگه برو تو اتاااااااقت تا نیومدم...
مادر: آره خواهر من اگه هرزه باشه که خواهر اُمُّل تو هرجائیه!
بچه : مامان اُمُّل چیه؟ هر جایی چیه؟
مادر: اه تو هم اعصاب منو خورد کردی برو تو اتاقت یالا...
بچه : باشه حتما هرجایی به چیزایی میگن که همه جا می بریمشون و اُمُّل هم حتما یعنی مهربون. من اصلا رفتم
پدر...
مادر....
فردا صبح بچه در مدرسه!
کلاس انشاء، موضوع انشاء : خاطره یک روز خوب!
انشاء:
((یک روز من و مادر ایکبیری و بابای اُمُّلم که مثل گل بزک دوزک کرده بودند به پارک رفتیم
مادرم مرا به قسمت بازی برد اما چون تاب ها و سرسره ها خیلی هرزه بودند من نتوانستم بازی کنم!
به همین دلیل رفتم پیش جلف ها و کلی از اون ها بالا رفتم بعضی از این جلف ها خیلی خار داشتند که توی دست من رفت و من دیگر از این جلف ها بدم می آید!
وقتی هم میخواستم پیش ایکبیری ها بروم و با آنها بازی کنم آقای مرده شور می آمد و به من میگفت برو با دوچرخه ات بازی کن!
من هم گفتم دوچرخه من هر جایی نیست و ما آن را با خودمان نیاوردیم ! آن آقای مرده شور خیلی اُمُّل بود و من وقتی به او گفتم: عمو شما خیلی اُمُّل هستید ناراحت شد
و یه چیزهایی بدی گفت که من نفهمیدم
ولی چون داد میزد من فهمیدم فحش است...
و در آخر من از خانم معلم ایکبیری اُمُّلم که خیلی بزک دوزک کرده هستند ممنونم که چنین موضوع انشاء خوبی را به ما داد
← سرگرمی حلال (۹۸ مطلب مشابه)
- ۳۳۳۵ بازدید توسط ۲۴۷۳ نفر
- يكشنبه ۱۸ آبان ۹۳ - ۲۲:۴۳