از دعاهای انحضرت است در عذرخواهی از تبعات مردم و کوتاهی  در ادای ان و رهایی خویش از اتش :

 

خداوندا

من از تو پوزش می طلبم 

اگر بر بیچاره ای در حضور من ستم کردند 

و من یاری او نکردم 

و یا کسی به من نیکی نمود  

و سپاس نگزاردم 

و گناهکاری از من عذر خواست  

و من نپذیرفتم 

و تنگدستی از من چیزی طلبید

و او را بر خود ترجیح  ندادم  

و حق  مومنی بر ذمت من ثابت شد  

و کامل ادا نکردم 

و بر عیب مومنی اگاه شدم و نپوشیدم 

و از هر گناهی که پیش من امد

و من پرهیز  نکردم

ای خدای من 

از اینها و مانند اینها

پشیمانم و پوزش می طلبم  

و پشیمانی من از گذشته 

مرا از مانند انها در اینده باز میدارد

پس درود  بر محمد و ال او فرست ؛

پشیمانی مرا از لغزش های  پیشین  

و عزم مرا بر ترک معاصی پس از این

توبه ای  گردان که 

موجب محبت تو گردد  

 چون تو  توبه کندگان را دوست داری

امین یا رب العالمین.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

اندکی برای تامل

ادامه عهدنامه امیرمومنان حضرت علی علیه السلام به مالک اشتر

.....

مالک با لشکر خود به جانب مصر روانه گردید  

چون معاویه خبردار شد

به دهقان ِعریش " شهری است  در مصر " پیغام داد

که اشتر را زهر بخوران

تا من خراج و مالیات بیست سال از تو نگیرم

چون اشتر به عَریش رسید  

و دهقان دانسته بود که  عسل را بسیار دوست دارد

مقداری عسل مسموم برایش به ارمغان اورد

و گوارایی و فواید ان را بیان کرد                            

اشتر از ان عسل میل نمود                                                        

و هنوز در جوفش مستقر نشده بود ،

بدرود زندگانی گفت 

و بعضی گفته اند شهادتش در قُلزُم " شهری که  تا مصر سه روز راه دارد " واقع شد ؛

به گونه ای که اشتر به اهنگ مصر سفر کرد

و در شهر اَیلَه - بین  یَنبع و مصر -  نافع غلام عثمان  نزد وی امد  

و چندی در خدمت او بو د که خاطر اشتر اسوده گشت

پس در شهر قلزم به او شربت عسلی با زهر امیخته داد  

چون خبر شهادت ان بزرگوار به معاویه  رسید

 با خرسندی بسیار میان مردم ایستاده  گفت :

علی ابن ابی طالب را دو دست بود ؛

یکی در جنگ صفین جدا گردید 

و ان عمار بن یاسر بود که کشته شد 

و دیگری امروز جدا گردید 

و ان مالک اشتر بود که اکنون خبر مرگ او رسید  .

از ان سو چون خبر به امیر المومنین علیه السلام رسید 

بسیار اندوهگین و افسرده خاطرگشتند و گریستند  

و بر منبر  تشریف برده و فرمودند:

ما از خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم

و ستایش خداوندی را سزاست که پرودگار جهانیان است ؛

بار خدایا من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار می اورم

زیرا مرگ او از سوگ های روزگار است ،

خدا مالک را رحمت فرماید که بعهد خود وفا نمود

و مدتش را به پایان رسانید

 و پرودگارش را ملاقات کرد،

و ما تعهد نموده ایم 

که پس از مصیبت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم

بر هر مصیبتی شکیبا باشیم

زیرا ان بزرگترین  مصیبتها بود ...

پس از ان منبر پایین امده و به خانه رفتند ،

مشایخ نخع به خدمت انحضرت امدند

ان بزرگوار متاسف  فرمودند:

خدا مالک را جزای خیر دهد

و چگونه مالک

که اگر کوه بود ، کوهی بزرگ و عظیم بود

و اگر سنگ بود سنگی سخت بود

اگاه باشید به خدا سوگند 

 مرگ تو ای مالک جهانی را شاد می سازد

و اهل شام را خشنود

 و عراق را خراب می گرداند

بر مردی مانند مالک گریه کنندگان باید بگریند ...

ایا یاوری مانند مالک دیده میشود ؟!

ایا مانند  مالک کسی هست ؟!

ایا زنان  از نزد طفلی بر میخیزند که مانند مالک شود ؟!

... و در اخر جنازه مالک را از قلزم به مدینه طیبه حمل نمودند           

و قبر منور او در انجا معروف و مشهور است.