سلام
فقط واسه درد دل براتون این متن رو می نویسم تا به ظاهر آدما اعتماد نکنید دختری هستم بالای 25 سال . تا به این لحظه که اینو مینویسم به لطف خدا پاک زندگی کردم و به آدمها خوشبین بودم و دید بدی نسبت بهشون نداشتم البته خیلی محتاط بودم در برخورد با اونها و توی انتخاب دوست هم دقت کردم .
اهل رابطه با جنس مخالف نیستم نه فقط بخاطر اعتقادات دینیم . اعتقادات دلیل دوم منه چون برای جنس زن ارزش قائلم و معتقدم تنها راه رسیدن به یک خانم پرداختن بهای گران اون و در قالب تشکیل خانواده ست
همیشه معتقد بودم اگر کسی درست زندگی کنه خدا دستشو میگیره و آدمهای نا اهل رو ازش دور نگه میداره . همیشه توی بحث با دوستانم اعتقاد داشتم که الطیبات الطیبین و الخبیثات اللخبیثین .
اما دوستان من معتقد بودن که نخیر اینطور نیست تو این دوره زمونه پسر پاک وجود خارجی نداره و اگرهم باشه خیلی کمیابه .
من مخالف حرفشون بودم و برای رد حرف اونا دو سه مورد از اقواممون رو اسم بردم که با اخلاق و پاک و به قول قدیمیا سنگینن .
تا همین چند وقت پیش که از طرف یکی از همین اقوام که به پاکیش قسم میخوردم پیامی دریافت کردم که بهم پیشنهاد دوستی داده بود . برق منو گرفت . همه دنیا رو سرم خراب شد .
با خودم گفتم خدایا من که ذره ای از خط و مسیر تو پامو کج نذاشتم این چطور بخودش اجازه داده اینقدر شأن منو پایین بیاره . خدایا دیگه به کی میشه اعتماد کرد . و با خودم تصمیم گرفتم که ازدواج رو برای همیشه فراموش کنم و سختیاشوبه جون بخرم .
چون حس اعتماد در درونم از بین رفته . ذهنم پره از سئوالای بی جوابه . که خدایا این امتحان تو بوده برای من ؟ یا اینکه میخواستی بهم بفهمونی که دیدم نسبت به زندگی غلط بوده .
در هر صورت شکرت
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)
- ۳۵۱۴ بازدید توسط ۲۴۷۴ نفر
- شنبه ۲۴ بهمن ۹۴ - ۲۲:۲۴