18 فروردین 95 :

سلام دوستان
قبلا یه پست با موضوع به دل نشستن بیش از حد! داشتم و گفتم تو جلسه ابتدایی صحبت با دختر خانوم ایشون به نتیجه رسیدن که اختلافات بیش از حد داریم. تو اون پست دوستان نظرات مثبت و مفیدی بهم دادن که واقعا به بنده کمک کرد تحلیل واضح تری از شرایط خودم داشته باشم و از این به بعد هم به خواستگاری خانوم های محترم رفتم تا جدی شدن واقعی خیلی تحت تاثیر قرار نگیرم و سعی کنم افکارم رو در بند خودم بگیرم. اما چندتا سوال و مساله برام هست که فکر میکنم نظرات دوستان اینجا بتونه دوباره به تجربیات من اضافه کنه.

1. اولین مساله من اینه یه مقدار احساس گناه میکنم.!چرا !چون که فکر میکنم سوالات درست رو برای جلسه ابتدایی انتخاب نکرده بودم. دلیلش هم این بود که یه دوستی اصرار میکرد خلاصه برداری ایشون از صحبت های دکتر انوشه و سوالات مربوطه به ایشون مناسب هستند. امابا مطالعه سایت و صحبت های اقای دهنوی و سوالات ایشون فهمیدم خیلی هم اون سوالات مناسب جلسه اول نبود!به همین دلیل به سمت زیاد درستی نرفت. همینطور سوالات خیلی خوبی نپرسیدم! به نظر شما این احساس گناه درسته!؟یا توهم فرضی من هست!!!؟!

2. تو صحبت های ابتدایی دختر خانوم هم اشاره کردن که اولین تجربه جدی برای صحبت کردن در امر ازدواج هست.ایا بیشتر دختر خانوم ها خواستگارای اولشون رو راحت تر رد میکنن!؟!

3. بعدشم با خانواده در مورد یه جلسه  دیگه  صحبت کردم و با وجود اینکه بخصوص مادرم نسبت به دختر خانوم و خانوادشون نظر مثبت داشتن اما موافقت نکردن باهام. دلیلش هم اتفاقاتی هست که تو جامعه افتاده و طلاق های زیادی که دختر و پسرامیگیرن و  میگن من که نمیخواستم که!!!.من در مورد خرابکاری نسبی خودم (شایدم درست پرسیدم سوال ها رو! اگه خواستید سوالات رو اپلود کنم یه تحلیلی روشون بکنیم!) تو درست انتخاب نکردن سوالات صحبتی نکردم.اما سوال اصلیم اینه!

مهم ترین مساله مربوطه !مربوط میشد به مکان زندگی! که من از قبل فکر میکردم که دختری که از محل زندگی خودم انتخاب میکنم مشکلی روی مکان زندگی با من نداشته باشه. که تو صحبتا ایشون گفت نه !من جای دیگه ای رو خیلی علاقه دارم برای زندگی!که چون من برای همین مسکن فعلیم خیلی سختی کشیدم! یه دفعه تمام مشکلات خونه خریدن و اقساطش از جلو چشمم رد شد! ((:! و تعجب کردم!و دختر خانوم هم که حالت متعجب بنده رو دید!(((:! گفت من 4 5 سال میتونم اینجا زندگی کنم ! اما من که در افکار اقتصادی فرو رفته بودم و داشتم حساب کتاب میکردم برای اینکه اونجایی که ایشون میخواد چقدر باید جور کنم و ...! به پیشنهاد اخرش جواب خاصی ندادم و گفتم ایشالله تو جلسه دیگه در مورد این مساله صحبت میکنیم! که به جلسه بعد نرسید !هر چند که من نزدیک بود مسکن فعلیم رو بفروشم!برم اونجایی که ایشون میخواست!((:
با این توصیفات به نظر شما ایا دختر خانوم توقعات مالی بیش از حد از من داشته و من نباید احساس گناه کنم!؟ یا اینکه مشکل از رفتار و درست تعامل نکردنم با سوالات بوده؟!

3.ایا اصرار بیش از حد تو این مساله باعث میشه من چوب دو سر طلا بشم!؟

4. سوال بعدم اینه انگیزه ازدواج و تحصیل رو با هم امیخته کنم!((:! یعنی چی!یعنی جدیدا فکری به سرم زده بعد از قبول شدن تو دوره دکترا! از دختر خانوم هایی اگه مجرد وجود داشته باشن!خواستگاری کنم برای ازدواج!؟ یه جورایی این فکر یکم مسخره هست یا اینکه می تونه معقولانه باشه!؟!

البته اگه بتونم از دست مادر گرامی به راحتی فرار کنم!
به نظرتون افسار کار رو به مادر بسپارم صحیح تره!؟!
خودم یه جورایی احساس میکنم گزینه اخر صحیح تره.
محسن

--------------------------------------------------------------------------------

7 فروردین 95 :

سلام دوستان

اونهایی که اکثر پست های وبلاگ رو دنبال میکنن تقریبا باید بدونن که بابت مساله ای! که برام پیش اومده بود .

یه دو سه هفته ای میشه پیگیر این وبلاگ شدم و مطالب مختلف رو میخونم و گه گاهی نظر میدم!
و به خصوص مطالب توصیه شده و قدیمی تر رو مطالعه میکنم و همینطور نظرات مختلف رو !

چون همین مدت اشنایی با سایت منو به این نتیجه رسوند که چه اشتباهات مهلکی !((:! در اولین جلسه صحبت کردن از خانومی که خوشم اومده بود انجام دادم!

اما یکی از سوالهایی که از کاربرای محترم سایت دارم اینه که ! سر زدن به سایت هایی مشابه اینجا افکار و ذهنتون رو زیاد درگیر ازدواج و داستان ها و حواشی اون رو چه از قبل داشتید! چه بعدا خواهید داشت! نمیکنه؟!

به نظرتون کسب دانش و اطلاعات تو یه دوره زمانی از همچین سایت هایی مفید هست و بعد باید کنار گذاشت استفاده و سر زدن به همچین صفحات اینترنتی رو؟!

سوال بعدیم در مورد مساله ای بود که یکی دو هفته خیلی ذهنم رو درگیر کرده بود! خلاصه اش اینکه! من با توجه به اینکه از قبل چند باری خدمت چند تا خانواده رسیده بودیم و دختر خانوم ها به دلم ننشسته بودن!

یک جایی یه خانومی به دلم نشستن! اما به هر دلیل ادامه پیدا نکرد و رد شدیم!!!(:! . سوال اصلی مرتبط با این مساله ای که گفتم !اینه! آیا طبیعی هست که ادم تو مراسمات سنتی خواستگاری و اشنایی اینقدر بیش از حد از فردی خوشش بیاد!؟

چون این به دل نشستن بیش از حد مشکل ساز هست به نظر من ! به این دلیل که خیلی ذهن ادم رو درگیر میکنه و روی کار و فعالیت های دیگه اثر میذاره ! ادم هر دو سه ماه ! بخواد اینطوری بشه حال و احوالش که دیگه روی فعالیت های کاری و درسی و ... ادم تاثیر منفی میذاره!؟

ایا شما برادرا و خواهری محترم هم همچین مشکلی دارید!؟ یا مشکل از من هست!؟ اگه شمام اینطوری هستید چیکار میکنید روی برنامه ریزی و روند طبیعی زندگیتون تاثیر نذاره!؟

اگر نیستید !چیکار کردید که اینقدر ریلکس هستید!!!(:


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)