تو فضای مجازی با یه پسری آشنا شدم
اوایل همین طور حرف میزدیم و یه دوستی ساده داشتیم .
روزی دختر جدید میاد
و با ایشون حرف میزنه و و خوشش میاد و دیگه شماره هم دیگر رو گرفتن و دوست شدن .
من هم در اون تماس ها هویت الکی داشتم یعنی نام فیک ، شهر رو به بچه ها دروغ گفته بودم چون اکثر بچه ها اسم مستعار برای خودشون میزاشتن ، منم نمیخواستم کسی منو بشناسه یا مبدا کسی آشنا از آب دربیاد .
چون عکس پروفایلم خوشگل بود این آقا هر روز پیام میداد و حس می کردم که می خواد باهام دوست بشه . اول زیاد محل نمی ذاشتم ، کم کم صمیمی شدیم
هر روز می اومد و یه طور خودش رو نزدیک می کرد و فکر می کرد من از ایشون خوشم اومده، در صورتی که با اون دختر خانوم هم تو رابطه بودن ،اونم دختر خوبی بود .
منم انگار تو رودربایستی قرار گرفته بودم و یه بار که اصرار میکرد حرف دلت رو بزن
و منم گفتم دوستت دارم و بعدش رفتم
اونم هی پیام که بیا حرف بزنیم با هم و این داستانا ، گفتم نمی خوام تو با فلانی هستی من دوست ندارم بهم بزنم رابطه تون رو ، گفت رابطه من و اون دوستی ساده است .
بعد فهمید عکس خودم نیست ، گفت فکر می کردم عکس خودته !
گفتم نه ، اما بعدش باز هم تو رابطه موندیم اما من همه ش دنبال بهونه بودم که برم
و یه مدّت هم به بهونه ای خداحافظی کردم و رفتم
اون آقا هم به خاطر من از اون دختر خانوم جدا شدن متاسفانه ، که با من باشه
مثل اینکه اون دختره هم بعد از اینکه ایشون ترکش میکنه خیلی مریض میشه .
من بعد یه مدّت دوباره میرم ... البته قبلش هم از دور همه چی رو میدیدم ، الکی خداحافظی کردم که ولم کنه.
دوباره برگشتم و با هم بودیم اونم با هویت الکی ، عکسم رو هم ندیده بود
میگفت شماره بده جای دیگه در ارتباط باشیم اما من بهونه میگرفتم
عکسم رو هم با فیلتر بعد از دو ماه گذاشتم پروفایل تا ببینه .
و خیلی خوشش اومد گفت چقدر خوشگلی و خلاصه بیشتر از قبل دوستم داشت وقتی دید منو .
منم تو مدّت رابطه به بهونه ای قهر می کردم اما دلم واسه ش تنگ میشد و برمیگشتم ، بهش وابسته شده بودم
اونم همین طور ،
با اینکه یه بار هم نه صدای همو شنیدیم و نه جز عکس پروفایل ندیدیم همو ...
اسم واقعیم رو هم هیچ وقت نگفتم خلاصه ماه ها با هم بودیم
حرف های عاشقانه میزدیم
من دوسش داشتم اما می دونستم یه روز باید ترکش کنم
اونم دوستم داشت ، میگفت حسم به تو خیلی فرق میکنه
باهات ارومم...
با اینکه نام و نشانی ازم نداشت اما پام می موند .
یه بار دیگه به بهونه ای خداحافظی کردم
بعدش پیگیر بودم ، مثلا روز بعدش ناراحت بود ، از بچه ها سراغ منو می گرفت اما بعدش دنبال دختر جدید بود واسه رل زدن .
من هی برمیگشتم و هی دوباره با هم بودیم ، یه بار گفتم بدون خداحافظی برم ، و رفتم بدون اینکه چیزی بگم
اما خودم پریشون بودم و نگرانش بودم
واسه ش ناراحت بودم ، همه ش بهش فکر می کردم ، و همه ش واسه ش گریه می کردم
ایشون هم پست های غمگین میزاشت و میدیدم چقدر دل نگرانه ، چون من حتی الکی گفتم حالم خوب نیست بیمارستانم تا به همین بهونه دیگه پیام ندم ...
خودم عذاب وجدان داشتم ، ناراحت بودم و نمی تونستم بخوابم
شب ها واسه ش گریه می کردم ، فکر نمیکردم یه روز واسه یه پسر گریه کنم ، آخه اهل دوست پسر و این چیزها نبودم .
فهمیدم چقدر دوسش دارم ، اونم دوستم داشت با اینکه هیچی ازم نداشت و فقط چت میکردیم
یه ماه گذشت و دیگه نتونستم ایشونو بلاتکلیف بزارم و خودمم حالم خوب نبود دیوونه شده بودم همه ش بهش فکر می کردم
رفتم پیام دادم زیر یکی از پست هاش .
بهش گفتم ببخشید حالم خوب نبود و این حرف ها
گفت قسم خوردم دیگه باهات کاری نداشته باشم ،
منم دوباره با استیکر گریه و این حرف ها که ببخشید و من دوست دارم (البته دوسش داشتم)
تو اگه کاری هم نداشته باشی باز هم عزیزی برام و این حرف ها
خلاصه گفت آروم باش و بعد خداحافظی کردیم ، هی بعدش منم زیر پست هاش نظر میزاشتم
باز دوباره با هم شدیم و حرف زدیم
اینم بگم یه باری که یهویی رفتم و پیام ندادم
تو معلوم نبود کی بودی منو اسیر خودت کردی
منم معذرت خواستم و رفتم .
اما دلم تنگ میشد و هی برمیگشتم .
و حرف های عاشقانه و باز همون داستان ها ...
اما یه بار دیدم به بچه ها میگفت که ما معمولا از طایفه خودمون زن میگیریم .
منم دیدم و رفتم بهش پیام دادم و گفتم که یعنی تو دوست نداشتی من زنت بشم ؟!
با ناراحتی و این حرف ها بهش گفتم و دیگه خداحافظی کردم .
اما بعدش دیدم پیام گذشته که
اون حرف شوخی بود ، به عشق مون شک نکن و این حرف ها
منم وقتی می خوندم گریه می کردم چون نمی دونستم باید چه کنم
هم دوسش داشتم ، هم اون حالا عاشقم شده بود ، بدون هیچ حرفی و عکسی البته ...
الآن چند ماه می گذره و من گفتم دیگه حق نداری برگردی ، با اینکه دیوونه شدم و اوایل همه ش گریه می کردم .
و الآن هم هی میرم چک می کنم
با اینکه چند ماه می گذره اما هنوزم پیت عاشقانه می ذاره و منتظر منه
اون دختر خانومی هم که قبلا با هم بودن اونم عاشق این آقا پسر بود و اونم هنوز دلتنگشه و پست غمگین می ذاره واسه ش .
اما این آقا پسر هنوز منتظر منه
من موندم چه کار کنم
خیلی ها رابطه مجازی رو پیشنهاد نمیکنن
اونم خانواده من که با این چیزها مخالف هستند.
و من هم نمی تونم با ایشون باشم ، دوسش دارم و صبح تا شب دارم بهش فکر می کنم ، هر چقدر سعی می کنم که بهش فکر نکنم نمیشه .
حالا ایشون عاشقم شده
یه بار دیدم کسی ازش میپرسید عاشق شدی ؟ گفت آره
خیلی پسر خوبی بود منم دوست خوبی براش بودم اما با هویت دروغین
چون می ترسیدم
اونم که خارج از کشوره
خلاصه به نظرتون چون خودم حرفامو زدم و نموندم که حرفاشو بشنوم بهش پیام بدم یا نه ؟
بهش چی بگم تا منتظر من نمونه ؟
نمی تونم راست بگم که من بهت هویتم رو دروغ گفتم . نمی تونم ، چون اونطوری دیگه به کسی نمی تونه اعتماد کنه
بهش منطقی چی بگم ؟
آخه اولین تجربه دوستیم با جنس مخالف بود . کار نابلد بودم .
خودمم افتادم تو چاله ، دوسش دارم خیلی زیاد
اما نمی تونم باشم باهاش ،
میشه راهنمایی کنید ، بدون هیچ قضاوتی راهنمایی کنید لطفاً
اصلا آیا ایشون عاشقمه یا فقط وابستگی بوده رابطه مون ؟
چه طور فراموش کنم و بهشون چی بگم تا اونم منو فراموش کنه و منتظر نمونه ؟
← فراموش کردن عشق قبلی (۶۰ مطلب مشابه)
- ۱۸۹۱ بازدید توسط ۱۳۵۳ نفر
- پنجشنبه ۱۶ شهریور ۰۲ - ۱۵:۳۷