سلام عرض می کنم خدمت مبارک کاربران معزز وبلاگ
من تفنناً هر از چند گاه به اینجا سر می زنم و علقه و علاقه ای ولو اندک به این فضا پیدا کردم و برای کاربران یکنوا و همگونش به عنوان نماینده ی کسر کوچکی از جامعه احترام قائلم.
این روزها ذهن مشوش و پریشانی دارم. به عبارتی در تحیر و تردید به سر می برم. دیدم پر بیراه نیست که حالا در آستانه ی اخذ تصمیمی بس بزرگ و تاثیر گذار در زندگی آتی خود هستم با شما دوستان نادیده ی شفیقم حول محور این موضوع که قریب یک ماه هست من رو از اشتغالات روزمره معاف کرده و موجبات فراموشی شکم و زیر شکمم رو فراهم آورده! مشورتی کنم تا شاید شور با شما افاداتی نصیب ما کنه!
در ابتدای عرایضم بگم که پسر بیست و اندی ساله ای هستم، مجرد و ساکن ام القرای جهان اسلام، تهران!
من طی سال های گذشته در مهم ترین خبرگزاری محافظه کار مرجع کشور، وابسته به برخی از نهاد های شبه نظامی و امنیتی قلم می زدم و تحلیل می نوشتم ( اسم خبرگزاری رو قید نمی کنم ولی اگر اهل خوانش خبر و تحلیل باشید قطعا درست حدس خواهید زد). اما بعد از مدتی همکاری با مجموعه ی مزبور، چون در قاموس مرام و خلقیات بنده خلاف واقع نویسی، وارونه گویی و پروراندن نفاق در مخاطبین و دیگر حیل و تاکتیک های غیر اخلاقی رسانه ای که در بین دیگر اصحاب رسانه کاملا مرسوم بود جایی نداشت و هم چنین به دلیل عقاید متفاوت و نوع نگاه شاذ و دگر اندیشانه در حوزه های سیاسی و اجتماعی چند بار و نه یکبار با تغییرات و هشدار مدیریت عامل مجموعه مواجه و سرانجام با ترتیب اثر ندادن به اخطار های مکرر نابحقشان با تیغ برنده اختیارات تام ایشان، تعدیل و به عبارت صحیح تر اخراج شدم!
بعد از این اتفاق خجسته، برای گذران حیات و امرار معاش به تدریس زبان های عربی و انگلیسی در آموزشگاه ها مشغول شدم.
مساله ی فعلی بنده اینه که از طریق یک واسطه ی گردن کلفت مطرود و مغضوب از ناحیه ی حکومت که سابقاً از مدیران ارشد به حساب می آمدند برای فعالیت در رسانه ها و اندیشکده های سیاسی در ... که جملگی اپوزیسیون نظام حاکم بر کشور محسوب میشن، دعوت به کار شدم ( از ذکر آشکار نام رسانه و شبکه های خبری و تحلیلی بنا به دلایلی موجه، اجتناب می کنم).
مزایا و مواجب تعیین شده بسیار خوب و وسوسه کننده اند. خانواده و برخی از رفقای صمیمی گرمابه، با پیوستن من به این شبکه ها مخالفند و این کار رو بر خلاف خودم در ترادف با پناهنگی میدونن. در کل خروج من از کشور طبق قرائن به دست آمده از رفتار و سخنان پدر و مادرم، مرضی نظر اونها نیست ولی اتخاذ تصمیم نهایی رو به خودم واگذار کردند و فرمودند جوانب امر رو کاملا بسنج و تصمیم بگیر.
باید این توضیح وافی رو بدم که مجموعه ای که در خطوط بالا ذکرش رفت از من به مانند دوستانم که سالیان گذشته از کشور خارج شدند درخواست پناهندگی نداشتند بلکه فقط در حوزه ی "تاریخ معاصر" که سالیان سال در این حیطه تحقیق و پژوهش و کنکاش داشتم، مشاوره میخواهند.
بد جور مرددم. اگر خوف یک چیز رو نداشتم همین الان با عزمی محکم و استوار چمدان رو بسته و بلیط می گرفتم؛ چون به واقع عاشق و شیدای کار سیاسی و تشکیلاتی ام. تنها واهمه ام اینه که در صورت خروج از مملکت و همکاری با اون بنگاه های خبری و تحلیلی شرایط لازم و قانونی برای برگشت به کشور رو پیدا نکنم و در سوز حسرت دیدار با اعضای خانواده علی الخصوص پدر و مادرم بمونم.
البته این گزاره (عدم وجود شرایط برگشت) صرفا یک احتماله ولی از طرفی همین احتمال اندک هم با روان ریغماستی و ضعیف بنده بازی میکنه. یارای مقابله با نهیب های سهمگینانه ی ناخودآگاه و احساساتم رو ندارم. خلاصه در موقعیت و دو راهی خطیری چهار میخ گیر افتادم.
حالا تقاضام از دوستان خواننده اینه که نظرات فخیمه ی خودشون رو بگن تا از این ملغمه ی آرای به دست آمده بلکه نکته ی دندان گیر و نغز و ظریفی که به خیالم خطور نکرده، نصیبم بشه و بتونه طرفین معادلات حک شده در صفحه ی ذهنم رو تغییر بده و افکار فعلیم رو دچار استحاله و منو مجاب کنه که به تدریس به پسرک و دخترک های کنکوری و جوانان دانشجو ادامه بدم و عطای این فرصت روی کاغد ناب رو، به لقاش ببخشم.
تبصره: از برادران و خواهران عزیز دردمندانه خواستارم بر فراز منبر تشریف نبرده و برای من آیه و حدیث از مصحف شریف و کتب اربعه ردیف نکنند که این کار خیانت است و فلان.
خودم عالم به این مسائل هستم. من بنا نیست کاری بر ضد کشور و فرهنگ اسلامی و هم وطنانم انجام بدم، فلسفه ی حضور من در اونجا صرفا کمک به انجام کار تحقیقاتی بدون فاکتور های محدود کننده ای چون فشار از ناحیه ی بچه های بالا! و سانسور و ... که در کشور عزیزمون جریان داره، هست.
نوروز 95 رو به همه تبریک و شادباش عرض می کنم و آرزوی سلامتی برای شما و خانواده های عزیزتون دارم
← کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)
- ۱۶۷۰ بازدید توسط ۱۲۳۱ نفر
- يكشنبه ۱ فروردين ۹۵ - ۱۸:۰۸