با سلام به همه دوستان
حدود دو سال پیش در فضای مجازی با کسی آشنا شدم که از قبل ایشون به مناسب شغل و حرفه شون می شناختم بخاطر همین دنبال کردم (خدمت تون عرض کنم پیج منم بیشتر کاریه تا شخصی و هر دوی ما با هویت اصلی خودمون فعالیت می کنیم. با رزومه مشخص هر دو بالای سی سال هستیم من اوایل دهه ایشون اواخر دهه سی .)
بعد تقریبا یک ماه ایشون خیلی مؤدبانه شماره تماس منو خواستن برای آشنایی بیشتر .من شماره شخصیم دادم که فقط خانواده و دو تا از دوستان صمیمیم دارند .
اما متاسفانه ماجرا از اینجا شروع شد برخلاف توقع و تصور من ایشون با پیج فیک اومدند و آشنایی دادند و اما چون اسم شون نگفتند من ادامه ندادم بعد یه مدّت کوتاهی دوباره در واتساپ و پیام آشنایی دادند این بار هم اسم شون نگفتند اما خواهش کردند گفتند اجازه بدم تا خودشون معرفی کنند توی مدّت چند روز از همه چیز صحبت کردند از کار و حرفه شون از انتظارت شون از صفات شون و از همه چیز این قدر واضح همه چیز رو گفتند هر کسی بود متوجه میشد ایشونه فقط اسمش رو نگفتند.
منم گفتم تا خودتون روشن و واضح معرفی نکنید من جواب شما رو نمیدم ایشون پیام می دادند من توجه نکردم تماس هم گرفتن توجه نکردم با خودم گفتم وقتی ایشون به من اعتماد نداره من چرا اعتماد کنم . اما بعد چند هفته به ایشون در دایرکت پیام دادم و گفتم ، من متوجه شدم شما پیام می دادید اما روش شما درست نبوده و از شما بعید بود و آنفالو کردم .
بعد از گرفتن اولین ارتباط ایشون متنی گذاشتند که عاشق شدند و بلاخره عشق در خونه ایشون رو زدند با مشخصاتی که می دادند ویژگی ها من بود اما با خودم گفتنم شباهته حتما با کس دیگه است و به قولی توهم نزنم .
اما بعد از پیام من به ایشون که شما رو شناختم متن ها و پست های عاشقانه ایشون شروع شد با مشخصاتی که می دادند کم کم مطمئن شدم منظورشون من هستم گفتم حتما اشتباه می کنم به مادر و دو تا از دوستان نزدیکم نشون دادم همه شون گفتند خیلی واضح گفته منظور ش تو هستی وعلاوه بر اون تماس از شماره ناشناس شروع شد چون ما از دو تا شهر مختلف هستیم با فاصله زیر دو ساعت .
ایشون از شهر شون تماس میگرفت کدشون می افتاد اما چند باری که پاسخ دادم پشت تلفن فقط سکوت بود حرفی نزدند . .و از همه واضح تر اینکه حدودا چند ماه پیش ایشون رفته و از محل کارم تحقیق کرده با مشخصاتی که همکارم دادند مشخص شد ایشون بودند
اینو بگم من درگیر ایشون شدم هم از لحاظ احساسی هم عقلی
از لحاظ عقلی همون ویژگی های که میخوام دارند احساسی هم تنها پسری که اینقدر به من از نظر روحی نزدیکه و چقدر عمق داشت احساسات شون .
(با تحقیقی که در مورد ایشون کردم متوجه شدم فکرم اشتباه نبود و همه از ایشون خوب تعریف کردند و گفتند پسر حساس و مهربونیه . ) اما چیزیه که منو اذیت میکنه اینه من دیگه تمرکز ندارم به ایشون علاقمند شدم اما از طرفی میدونم من نمی تونم تا ابد تو فکر اینکه ایشون یه روزی می خواد کاری اونم شاید انجام بده منتظرش بمونم چون الآن از نظر روحی و جسمی افت کردم و حتی تو زندگیم همه جوره اثر منفی گذاشته .دیگه خوشحال و پرانرژی نیستم و شاد نیستم
چند هفته پیش بردارم یکی از دوستان مورد اعتمادش رو به من معروفی کرد برای ازدواج
من واقعا نتونستم حتی اجازه ندادم ایشون بیان و منو ببینند چون درست نمیدونم تا ذهنم درگیر ایشون کس دیگه ای رو وارد زندگیم کنم .
بردارم کنجکاو شدند کل ماجرا رو بهش گفتم و اول گفت شاید اشتباه می کنی اما با دیدن اون متن و نوشته ها و ماجرای تحقیق در محل کار گفت درست میگی
این نوشته ها میگه خیلی عاشق و شیفته است .
پیشنهاد مشاوره دادند با بردارم رفتیم مشاور گفتند قطعی نمیشه نظر داد ولی احتمالا آدم احساساتی هستش و از نوشته ها ش یه دنیای خیالی ساخته و زندگی میکنه گفت اون با دنیای خودش خوشه وگرنه باید اقدام جدی می کرد .
من گفتم یه حفره تو ذهنم اگه نمی خواد چرا واضح نمیگه!
واگه می خواد چرا کاری نمی کنه و فقط متن می نویسه و ناشناس تماس می گیره !
واقعا خسته شدم و تو برزخ هستم .
ایشون گفت اگه واقعا می خواهید مشخص بشه زمینه ای فراهم کن تا ببینیش و برو یه ملاقاتی داشته باش
من گفتم من این کار رو نمی کنم
اما بردارم پیشنهاد گفت من تو اون شهر ارتباطاتی دارم و خودم میرم و باهاش صحبت می کنم .
ببینم حرف حسابش چیه .
مشاور هم گفت پیشنهاد بردارت عالیه این جوری بردارت واسطه می شه .
ضمنا بگم من قبلا هم به مشاوره دیگه ای مراجعه کردم گفتند این آقا عزت نفس و اعتماد به نفس نداره بخاطر همین داره بازی در میاره .جرات ابراز علاقه مسقیم نداره به خصوص چون بهش گفتی که شناختیش.
مادرم هم میگه ایشون قصدش جدی نیست وگرنه تو این دوسال پیاده اومده بود رسیده بود و من به این آدم خوشبین نیستم اگه علاقمند هم باشه مسئولیت پذیر نیست.
← ابراز علاقه برای ازدواج (۸۱ مطلب مشابه)
- ۲۷۶۰ بازدید توسط ۱۹۱۱ نفر
- دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲ - ۱۴:۲۶