سلام
من یه جوون ۲۶ ساله هستم که ازدواج کردم درآمد بهتری نسبت به طبقه متوسط جامعه دارم، با دختری ازدواج کردم که خیلی خیلی دوستش داشتم قبل از اینکه بهش برسم واقعاً درد عشق میکشیدم پسرهای که عشق رو آزمودن می دونن چی می گم
همسرم طلا دوست نداره به خاطر همین هم سرویس و هدیههای طلا نخواست اما ازم خواست تا حلقه ی نشون پلاتین باشه و روش سنگ قیمتی داشته باشه
حتماً می دونید که سنگهای قیمتی چه هزینهی بالایی دارند من اون موقع پول هام رو جمع میکردم تا خونه بخرم البته با حمایتهای فراوان پدرم، بهش گفتم چون هزینه شون زیاده شرایط خریدش رو نداریم و بهتره یه حلقه بدون سنگ ساده انتخاب کنه و قول دادم که تو زندگی حتماً جبران میکنم.
اون موقع چیزی نگفت اما فکر نمیکردم همین نه چنین اثر مخربی بذاره، بعد از اون دیگه یادم نمیاد ازم خواسته باشه چیزی براش بخرم، همه تلاشش رو کرد بره سر کار تا بلاخره موفق شد. بعد ازدواج مون قرار شد کارهای خونه رو اون انجام بده خرج خونه رو من بدم، به کمک مالیش نیازی نداشتم دوست داشتم حقوقش رو برای خودش خرج کنه پس انداز کنه که خوشحال باشه اما نمی دونستم فقط رو حقوق خودش حساب می کنه!
دوست داشتم حامیش باشم خودم خرجش رو بدم چیزهایی که می خواد رو براش بخرم
اما اگه از جلوی یه مغازه رد میشدیم میگفتم چیزی می خوای میگفت نه یه بار گفت اگه چیزی بخوام خودم می خرم، یه بار گفتم دوست دارم کاری کنم تو این زندگی احساس خوشبختی کنی گفت باید خودم خودم رو خوشبخت کنم حتی اگه بخواد چیپس بخره باید خودش حساب کنه
از همه نظر همسر خوبیه مهربونه خوش اخلاقه عاقله یه حامی عاطفی خوبه کارهای خونه رو منظم و دقیق انجام میده اما تو مسائل مالی به شدت جبهه می گیره و منو غریبه می دونه رفتارهاش داره کلافه م می کنه واقعاً نمی دونم چه کار کنم ممنون میشم راهنماییم کنید.
← اقتصاد خانواده (۱۱۵ مطلب مشابه)
- ۲۳۲۰ بازدید توسط ۱۷۴۶ نفر
- پنجشنبه ۱ تیر ۰۲ - ۱۱:۱۲