سلام 

بیو گرافی خودم

1. محمد 21 ساله

2. دانشجوی عمران

3. دارای شرایط اقتصادی و فرهنگی متوسط رو به بالا

4. قد 186 وزن 93

5. بسیار منطقی و دلسوز مردم و ...

زمانی که کنکور داشتم دچار یک نوع عشق خاص شدم

صبح جمعه ازمون قلم چی داشتم از خونه که زدم بیرون همون جا بود  نوه همسایمون رو دیدم پدرش فوت کرده و با ناپدری زندگی میکنن اون هم ازمون داشت و بهم خیره شده و من خجالت کشیدم سرم رو انداختم پایین کم کم بهش علاقه پیدا کردم و دنبال موقعیت برای صحبت باهاش بودم که این موقعیت هرگز پیش نیومد .

من هم توی خونه ی (پدرم خونه خالی در اختیارم گذاشته بود ) بودم که پنجره رو به خونه مادر بزرگ ایشون داشت و همیشه دم پنجره منظر اومدن این دختر بودم دیدنش یه جور ارامش میداد خودش هم توجه میکرد ببینه برقه اتاقم روشنه برخی موقع ها به خودم هم توجه میکرد به شدتت بهش علاقه پیدا کردم.

3 روز بعد از کنکور سر ظهر تابستون همین طوری زدم به خیابون دختره رو دیدم یه پسر پیادش کرد منو دید به دوستش گفت اوه اوه شب خواست بر خونه همین که منو دید از ترس رفت در پایین خونه در زد کلا بدجوری ازم میترسید

بعد از حدودا 2.5 سال من هنوز به فکرشم پیش دکتر رفتم باورش نمیشد میگه این جور عشق  رو ندیده بودم دوستم میگه من هم موندم که چرا همش توی فکرشی وقتی با یکی دیگست .

من میدونم اگه شرایط ازدواج باهاش رو داشتم هرگز باهاش ازدواج نمیکردم چون بسیار بد اخلاقه ولی همیشه نگرانشم نکنه صدمه ببینه نکنه پسره اذیتش کنه به قران زندگیم همش فکر  شده .

به هیچ عنوان هم تمایلی به دختر ندارم نه توی دانشگاه نه بیرون و به هیچ عنوان هم دختر باز نیستم ولی این دختره داره مانع پیشرفتم میشه .خواهشا اگه میدونید مشکل کجاست کمک کنید

( راستی الان دختره 2 ساله با پسره هست نامزدش نیس مطمئنم  واسه ازدواج هم نیس چون توی بیتالکش خوندم متوجه شدم . دختره فقط یه خواهر کوچیکتر داره ) من همیشه نگرانشم این حس دلسوزی اعصابم رو بهم میریزه نکنه ازش سوء استفاده جنسی کنه .


-----------------------------------------------

سوال ایشون در یک سال پیش :


دلم حدود 1.5ساله اسیر یه دختره

هروز 20 ساله هستم.

جریان ازین قرار.خدا شاهد من تا حالا از نزدیک با یه دختر روبرو نشدم ولی توی تابستان پارسال یک لحظه به صورت دختر همسایمون  از فاصله 10متری نگاه کردم اون بهم خیره شد  کم کم بهش  علاقه مند شدم بعد از3 ماه برای دادن ازمون قلم چی  صبح زود زدم از خونه بیرون دوستم هم منتظر بود دختر ه اون هم ازمون داشت صبح بهم  طوری خیره شد که من رو مو کردم به یه طرف دیگه دوستم گفت که داره بهت چراغ سبز نشون میده من بهش علاقه بستم و گفتم ای کاش باهاش دوست میشدم  این علاقه طوری شدید شد که هر لحظه منتظر بودم که ببینمش و از پشت پنجره منتظرش بودم وهمیشه منتظر موقعیتی بودم که بهش بگم  ولی این موقعیت پیش نیومد   2 ماه نزدیک به کنکور واقعا  نمیدونستم چیکار کنم هر دقیقه توی فکرم بود  و نمی تونستم درس بخونم با تلاشی که من چند سال برای کنکور داشتم من موفق نشدم و رفتم برای سال بعد به والله توی این 9 ماه  کنکور 92 فقط زجر کشیدم فشار کنکور یه طرف فشار اون دختر یه طرف دیگه. دقیقا 4 روز بعد کنکور 92 روز اعلام پاسخ ها من که هرگز ساعت 3 بعد اظهر  تابستون از خون نمیزدم بیرون رفتم به کافی نت و ساعت  4 رفتم به سمت خونه که دختره رو دیدم که یه 206اون رو توی وسط کوچه پیاد کرد البته یه دختری هم جلو نشسته بود  اون هم پیاد شدن و وقتی منو دید دختره رو به دوستش کرد و گفت اوووووه از ترس من شب بجای اینک از در اصلیشون  بره خون منو دید از در   کوچه پشت رفت و با پا در میزد شدیدا افسرده شدم چون میخواستش واعتماد م به دخترکم شد یک ماه بعد ساعت 1.5 ظهر میخواستم  برم جای پسره امد  دنبال دختره و  دختره سوار شد  توی ماشین پسره  با اینه ماشین داشت ارایشش  رو برسی میکرد . قسم میخورم  زندگیم رو به تباهی  دوستم میگه دوستی دختر پسر سر 6 ماه به رابطه ختم میشه من برای کنکور امسال دارم درس میخونم ولی گاهی وقت ها  وقتی میبینمش تا یه  هفته میرم توی فکر که نکنه دختر ه با پسره رابطه داشته باشه اون موقع توی تابستون سر ظهر کجا میرفتن امشب بعد از 6ماه پسره بازم اوم دنبالش من دوباره  داره  افسرده میشم و با خودم در موردش فکر بعد جور میکنم راستی دختره خونه مادر بزرگش توی کوچه ماست پدرش مرده و با نا پدریش زنگی مکنن بسیار بد اخلاق و بد دهن ه و بسیار ول خرج هروز یه تیپ میزنه پدر قبلیش وکیل بوده ولی کلا خانواده نرمالی نیستن چون همه اینو میگن و.....اقای نجفی تو رو جون عزیزت کمکم کن تا از فکرش در بیام میدونم این دختر بدرد زنگیم نمیخوره.بچه لطفا شما هم کمکم کنید  دلم بعد طوری اسیرش گاهی وقتا ساعت 3 نصف شب ا ماشین میزنم به خیابون خانواده میدون افسرده هستم بابت همینه کاری بهم ندارم 


پاسخ :

سلام

بهترین راه برای فراموش کردن کسی اینه که ازش متنفر بشیم . شما هم انگیزه ی کافی برای این کار دارید . با چیزهایی که از این دختر دیدید فراموش کردنش کار سختی نیست .

" طوری خیره شد که من رو مو کردم " 

نگاه اول شما اشتباه بود . شما پسر پاکی هستی . یا به قول بعضی ها صفر کیلومتر . پس حق شماست که با یه دختر صفر کیلومتر ازدواج کنید . یه دختر صفر کیلومتر ویژگی هایی داره . از جمله حیا . یه دختر با حیا به یه پسر نامحرم اون طور زل نمی زنه که پسره مجبور بشه خودش رو جمع و جور کنه . هدف دختره از اون نگاه ها نمی تونه خیر باشه . بنابراین می تونه اون نگاه ها رو به یه پسر خوشگل تر از شما هم بکنه . 


به این فکر کنید که اگه باهاش ازدواج می کردید و بعد این رفتارها رو ازش می دیدید چی میشد ؟ الان فهمیدن این موضوع که اون چه رفتاری با پسری که دنبالش میاد داره ، دردی از شما دوا نمی کنه . شما که معتقدی دختری که سوار ماشین یه غریبه میشه حیونه . نظرتون در مورد این دختره چیه ؟

حق شما نیست به کسی فکر کنید که آرایش کرده سوار ماشین یه غریبه میشه و معلوم نیست کجا میرن و چه کار می کنند. حق شما یه دختر مثل خودتونه . دختری که مثل خودتون با هیچ کسی نبوده . دختری که خیالتون بابتش راحت باشه . دختری که دست هیچ نامحرمی بهش نخورده باشه .

حیف شما نیست که اون دختره جایی در فکر شما داشته باشه ؟

به محض این که اون رو دیدید نگاهتون رو برگردونید همین طور هر وقت فکرش اومد سراغتون فوری به یه چیز دیگه فکر کنید . هر چند سخته ولی چاره ای نیست .

موفق باشید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)