پسری 18 ساله ام و مذهبی و تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم؛ قصد دارم که 20
سالگی ازدواج کنم (همه فامیلامون زود ازدواج میکنن)..از نظر مالی هم
الحمدلله همه چیز دارم خونه،ماشین،کار و ... به واجبات هم خیلی اهمیت میدم و
هیئت هم زیاد میرم؛ من چند وقت پیش با یه دختر خانم مذهبی آشنا شدم البته
داخل هیئت!!
بعد از یه مدت که از آشناییمون گذشت و کلی با هم رابطه پیامکی و تلفنی داشتیم تصمیم گرفتم به مادرم بگم که من از یه دختر خانمی خوشم میاد و میخوام برام عقدش کنی و موضوع رو به مادرم گفتم؛ وقتی مادرم با مادرش صحبت کرد همه چیز خوب پیش رفت و قرار گذاشتیم که بعد از دوسال حتما خدمتشون برای خواستگاری برسیم (همه شرایط رو در نظر گرفته بودم)..اما بعد از یه مدت این دختر خانم نمیدونم به چه دلیلی از من جدا شد؛ من هرچقدر التماس کردم و ازش خواهش کردم که بگه من چه کار خطایی کردم نگفت(خداوکیلی من تو رابطه مون خیلی صادق بودم و انصافا عاشقش بودم نه اینکه ادای عاشق هارو دربیارم واقعا دوسش داشتم...)
این دخترخانم گذاشت و رفت و من سر این قضیه خیلی خیلی
لطمه روحی بهم وارد شد جوری که چند بار میخواستم خودکشی کنم و یک بارهم تا مرز مردن رفته بودم!!!
حالم از همه دخترها به هم میخورد تا اینکه این یک ماهه اخیر با صحبت های رفیقم کمی آرومتر شدم و دیدم نسبت به دخترها بهتر شده.. حالا این همه مقدمه چینی کردم که درست و حسابی جواب منو بدین سوالم اینه کلی روایت و حدیث داریم که ازدواج کنید در صورتی که من نسبت به همه دخترها بدبین شدم و میگم نکنه اگه فردا روز من عاشق یکی دیگه شدم اونم
همین بلارو سر من دربیاره!! شما بگید اقدام به ازدواج بکنم؟؟؟
یا کلا بیخیال ازدواج بشم و تا آخر مجرد بمونم؟؟؟
پاسخ :
سلام
شخص شما در فراهم شدن امکاناتی که ذکر کردید چه نقشی داشتید ؟
این امکانات با تلاش خود شما به دست اومده یا این که خانواده اونا رو در اختیار شما قرار دادند ؟
اگه خودتون نقشی نداشتید ممکنه به خاطر عدم استقلال مالی به شما جواب منفی داده شده . چون اون دختر فکر کرده اگه یه زمانی خانواده به هر دلیلی از شما حمایت مالی نکنن در زندگی به مشکل بر می خورید .
اگه حدسی که زدم درست باشه می تونه یکی از دلایل نه شنیدن شما باشه .
موفق باشید
بعد از یه مدت که از آشناییمون گذشت و کلی با هم رابطه پیامکی و تلفنی داشتیم تصمیم گرفتم به مادرم بگم که من از یه دختر خانمی خوشم میاد و میخوام برام عقدش کنی و موضوع رو به مادرم گفتم؛ وقتی مادرم با مادرش صحبت کرد همه چیز خوب پیش رفت و قرار گذاشتیم که بعد از دوسال حتما خدمتشون برای خواستگاری برسیم (همه شرایط رو در نظر گرفته بودم)..اما بعد از یه مدت این دختر خانم نمیدونم به چه دلیلی از من جدا شد؛ من هرچقدر التماس کردم و ازش خواهش کردم که بگه من چه کار خطایی کردم نگفت(خداوکیلی من تو رابطه مون خیلی صادق بودم و انصافا عاشقش بودم نه اینکه ادای عاشق هارو دربیارم واقعا دوسش داشتم...)
این دخترخانم گذاشت و رفت و من سر این قضیه خیلی خیلی
لطمه روحی بهم وارد شد جوری که چند بار میخواستم خودکشی کنم و یک بارهم تا مرز مردن رفته بودم!!!
حالم از همه دخترها به هم میخورد تا اینکه این یک ماهه اخیر با صحبت های رفیقم کمی آرومتر شدم و دیدم نسبت به دخترها بهتر شده.. حالا این همه مقدمه چینی کردم که درست و حسابی جواب منو بدین سوالم اینه کلی روایت و حدیث داریم که ازدواج کنید در صورتی که من نسبت به همه دخترها بدبین شدم و میگم نکنه اگه فردا روز من عاشق یکی دیگه شدم اونم
همین بلارو سر من دربیاره!! شما بگید اقدام به ازدواج بکنم؟؟؟
یا کلا بیخیال ازدواج بشم و تا آخر مجرد بمونم؟؟؟
پاسخ :
سلام
شخص شما در فراهم شدن امکاناتی که ذکر کردید چه نقشی داشتید ؟
این امکانات با تلاش خود شما به دست اومده یا این که خانواده اونا رو در اختیار شما قرار دادند ؟
اگه خودتون نقشی نداشتید ممکنه به خاطر عدم استقلال مالی به شما جواب منفی داده شده . چون اون دختر فکر کرده اگه یه زمانی خانواده به هر دلیلی از شما حمایت مالی نکنن در زندگی به مشکل بر می خورید .
اگه حدسی که زدم درست باشه می تونه یکی از دلایل نه شنیدن شما باشه .
موفق باشید
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۱۶۹۷ بازدید توسط ۱۳۷۳ نفر
- چهارشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۳ - ۲۰:۴۹