سلام
ممنون میشم کمی وقت بذارید و به سوالم پاسخ بدید (به خصوص آقایون)، من فرزند بزرگ خانواده هستم و یک برادر کوچکتر دارم، برادرم یک سالی هست که به سن بلوغ وارد شده و طبیعتاً تغییرات بسیار زیادی در خلق و خویش به وجود اومده.
فکر میکنم تا حد زیادی متوجه سوالم شدید امّا اجازه بدید بیشتر در مورد خودمون توضیح بدم شاید کمک کننده باشه.
با وجود همه ی تفاوتها، از جنسیت گرفته تا خلق و خو، امّا اشتراکات بسیار زیادی داریم جوری که باعث میشه همدیگه رو بتونیم درک کنیم (حداقل برای من این جوری بوده)، مهمتر از همه اینکه هر دو درون گراییم و شخصیتهای خاص خودمون رو داریم.
تا الآن تفاوت جنسیتی مون به خاطر روحیات و علایق خاص هر دو مون به چشم نمی اومد، از من اگر بپرسید رابطه مون چه جوریه، میگم خوب، امّا نه اون خوبی که شما تصور میکنید و تو فیلمها دیدید، ما خیلی با هم بحث می کنیم دعوا داریم، امّا فکر میکنم هر دو نفر مون می دونیم که این حرفها این دعواها همون ابراز علاقههای خواهر برادرهای عادیه، با هم تا حد زیادی راحتیم، راحت تر از پدر و مادرمون.
امّا چند ساله که برخی رفتارهاش هست که داره درک کردنش رو برام سخت می کنه و باعث شده بیام اینجا
من بیست سالمه، به ساختمان بدنی و شرایط روحیش آگاهی کامل دارم، متوجهم طبیعیه و اقتضاء سنش، امّا همه ی این دانستهها بر می گرده به مطالعهی یک سری کتاب که تاکید کرده همه ی اینها عادیه
امّا فکر نمیکنم همه ی این رفتارهای عجیب و آزار دهنده بی منطق و همگی مربوط به تغییرات هورمونی باشه، فکر میکنم دلیل و دغدغه هایی باید پشت این رفتارها باشه
می دونم شاید فکر کنید به من ربطی نداره و باید بسپرم به پدر و مادرم، امّا اوضاع خانوادگی ما کمی خاصه و باور کنید اگر من هم بخوام مسئولیتی تقبل نکنم، این بچه کاملاً رها میشه
آقایون از شما می خوام بهم بگین تو سن بلوغ، چه احساساتی داشتین، چه تفکراتی داشتین، ترس هاتون، دغدغه هاتون چی بوده، چه انتظاراتی از بقیه داشتین، به چی نیاز داشتین، چی باعث میشد عصبانیتهای شدید بهتون دست بده و تو این احوالات چی کمک تون میکرد که آروم شید. چی براتون حساسیت زا شده بود و اعصاب تون و تحریک میکرد.
و به طور کلی هر چی که فکر میکنید دونستنش بهم کمک می کنه بیشتر درکش کنم، این هم به من کمک می کنه هم به برادرم، به من از این جهت که به هر حال منم دارم دوران سختی رو می گذرونم، شرایط خانواده م و مسائل شخصی خودم به کنار، کنترل عصبانیت و خشمم داره برام سختو سخت تر میشه، دفعاتی که افسار پاره میکنم و سرزنشش میکنم یا حتی جدل فیزیکی بین مون پیش میاد بیشتر شده، به هر حال منم برای خودم شخصیت دارم غرور دارم.
اینکه بی دلیل عصبانی میشه و تحقیر میکنه یا کتک می زنه هضمش برام سخته، مشخصه که محکم جوابش رو میدم و خیلی جدی بهش می فهمونم که کارش باعث آزارم میشه و اون موظف به حقوق دیگران احترام بذاره، امّا اینکه مدیریت کنم و واکنشم در همین حد بمونه، عصبانی نشم و جدال لفظی و فیزیکی نکنم با توجه به روحیاتم خیلی خیلی سخته، پس درک کردنش کمک می کنه کنترل اعصابم برای منم راحتتر شه.
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← روابط خواهر برادری (۲۲ مطلب مشابه)
- ۱۶۸۲ بازدید توسط ۱۲۳۵ نفر
- چهارشنبه ۱۴ ارديبهشت ۰۱ - ۲۰:۳۳