ضایع ترین سوتی شما موقع استفاده از وسایل نقلیه خصوصی/عمومی چی بوده؟
← سرگرمی حلال (۹۸ مطلب مشابه)
- ۱۶۴۳ بازدید توسط ۱۲۵۱ نفر
- سه شنبه ۲۹ تیر ۰۰ - ۲۱:۲۸
ضایع ترین سوتی شما موقع استفاده از وسایل نقلیه خصوصی/عمومی چی بوده؟
من وسیله نقلیه سوتی نداشتم
ولی یک بار خیابان داشتم ویترین یه بوتیک و نگاه میکردم انقد شیشه ش تمیز بود رفتم تو شیشه
خیلی ضایع بود فروشنده هم آقای جوان ....
سلام
مورد اول.... روز بعد شهادت سردار عزیزمون حاج قاسم بود که از امتحان زیست برمیگشتم و لباس مشکی و چفیه محرم انداخته بودم. هوا هم سرد بود و روز قبلش برف باریده بود و خیابونا یخ..
از مدرسه برمیگشتم که سوار خط واحد بشم بدو بدو خواستم خودمو برسونم که کنار اتوبوس لیز خوردم بد جور افتادم زمین. تو اتوبوس هم دختر های دبیرستانی بودن حسابی حس ضایع شدن بهم دست داد. اون لحظه به دردش فکر نمیکردم. فقط اون جذبه ریخته شدم برام مهم بود😅😅😅
2 تا خانم مسن هم تو اتوبوس بودن و گفتن:
اولیدیم بالا. نمنه اولده بیلین؟!
(بمیرم برات بچه. چی شد بهت؟!)
هیچی دیگه زود سوار شدم ولی اون تجربه باعث شد هیچ وقت و در هیچ شرایط برای خط واحد ندو ام......
والا....
یه بارم اتوبوس شلوغ بود اون آخرا دختر عموم رو دیدم که کنارش صندلی خالی بود رفتم کنارش بخش خانما نشستم😂
نگاه ها بهم بد شد آخرش میخواستم بگم به خدا دختر عمومه... نه اصلا به شما چه😂
بازم والا😂😂
سوتیییییی ؟؟؟!!!!
نه نداشتم
اما چن وقت پیش دربستی گرفتم مثلا...راننده که جای پدرم بود مزاحمم شد و یسری حرکات زننده انجام داد منم خیلییییییی بد بهم برخورد اما خودمو نگهداشتم تا سر فرصت...دو ساعت تو خیابون چرخوندمش همه کارامو انجام دادم خرید کردم
کارت به کارت کردم و ...پیاده شدنی پولشوندادم و ادبش کردم
گفتم یه معذرت خواهیم بهم بدهکاری...
داد و بیداد کرد گفتم هرچقد میخوای فریاد بکش
ریسک بود ولی دلم خنکشد
یه شب مهمون داشتیم از بس به اونا تعارف کرده بودم. روز بعدش که داشتم میرفتم کلاس راننده پولو گرفت تشکر کرد فک کنم، منم گفتم نوش جونتون
سلام.
سوتی که نبود. صبح ساعت ۶ سوار اتوبوس بودم و میخواستم برم دانشگاه. روی پله اتوبوس وایسادم بودم. شلوغ شلوغ بود. یکی رو در روی من وایسادم بود و دهنش هم بوی سیر و پیاز میداد. منم سعی میکردم نفس زیاد ندم داخل.
بعد در عقب باز شد که مسافر پیاده بشه. پای من مونده بین در و پله. در بسته نمیشه. خواستم داد بزنم و از یه طرف هم بوی دهن طرف مقابل...که خدا خیر بده، یکی از اون بالا گفت آقای راننده در رو نزن، پای بنده خدا داغون شد و... 😊
حمل و نقل که نه
اما یبار تنهایی رفته بودم خرید از سر بازار شروع کردم دونه به دونه مغازه هارو میرفتم داخل نیگاه میکردم همینطور که به ترتیب مغازه هارو میدیدم حواسم نبود رفتم داخل لباس فروشی کودکان رفتم داخل مغازه به فروشنده گفتم شلوار جین میخواستم گفت واسه چند سال گفتم واسه خودم بعدش منتظر بودم فروشنده شلوار بیاره دیدم زل زده بهم بعدش با لحن خاصی که عجب اسکولی ازش میبارید بهم گفت ایجا لباس بچه میفروشیم یعنی اون لحظه میخواستم برم تو زمین بدون زدن حرف خاصی دنده عقب گرفتم اومدم بیرون هنوز یادش میفتم خندم میگیره دیگه اون منطقه نرفتم خرید اون روزا سالای اخر دبیرستان بود بخاطر همین ذهنم بدجوری درگیر اینده بود حواس پرتی شدیدی گرفته بودم سوتی های عجیب غریب زیاد میدادم رفته بودم مترو اشتباهی به جای اینکه گیت رویرو رو باز کنم کارت رو بادست چپ رو گیت چپ کشیدم گیت بغلی باز شد
اهان یه چیز دیگه ام یادم اومد البته ربطی به حمل و نقل عمومی نداره اما شاید براتون جالب باشه سه نفری با همکلاسیام صبح زود(ساعت6) با موتور رفته بودیم چمن مصنوعی ورزش کنیم هیچی دیگه ورزشمونو کردیمو( واقعیتش هوا خیلی خوب بود من بیشتر خوابیدم ) وقتی هم که میخواستیم برگردیم ساعت7ونیم بودش یکی از بچه ها گیر داد که اقا خیابون خلوته موتورو بدید من برونم از ما انکار از اون اصرار هیچی دیگه اون رفیقم که موتور واسه اون بود قبول کردش سه نفری نشستیم پشت موتور یهو گاز داد موتور رفت رو هوا هممون پخش زمین شدیم پاشدیم گفتیم خدارو شکر کسی نیست ماییم و یه سطل اشغال یه کلاغ تو همین فکر بودیم که یهو صدای خنده ی ریز چنتا دخترو شندیم برگشتیم پشت سرمونو دیدیدم سه چهارتا تا دختر نوجوون همسن سال خودمون نشستن اون بالا دارن بهمون میخندن( ما تو خیابون بودیم اون ها هم کنار خیابون که پارک بودش و ارتفاع بیشتری از خیابون داشت لابلای درختا نشسته بودن) دیدم اقا اوضاع بدجور خیطه خیلی ضایع شدیم چیکار کنم چیکار نکنم نشستم رو زمین الکی با موتور ور رفتن و بلند صحبت کردن طوری که اون دخترا بشنون چی میگم گفتم داداش چند بار بهت بگم موتور وقتی خراب میشه بیرونش نیار و از این حرفا که مثلا موتور خرابه و از این حرفا خلاصه بعد از چند دقیقه با موتور ور رفتن و زدن حرفای قلمبه سلمبه در مورد قطعات موتور مثلا موتور رو درست کردیم و با فکر اینکه قضیه رو چقدر طبیعی و خوب جمع و جو کردیم اومدیم موتور روشن کنیم که بریم یهو موتور واقعا خراب شد و به تر تر افتاد اینجا دیگه واقعا احساس ضایع شدن خاصی بهمون دست داد و خودمونم خندمون گرفت دخترام که انگار اومده باشن استنداپ کمدی خنده هاشون تبدیل شد به قهقهه خلاصه با هر بدبختی بود موتورو راه انداخیتم و تر تر کنان از صحنه دور شدیم و دیگه هیچوقت برای ورزش کردن به اونجا نرفتم یعنی کلن ورزشو گذاشتم کنار البته بعد از چند سالم برامون سواله اون وقت صبح اون دخترا اونجا چیکار میکردن(البته ممکنه اونا هم واسه ورزش اومده بوده باشن)
حمل و نقل ک نمیشه گفت ولی خیلی سوتی وحشتناکی بود😂😅
کلنم من تو مسیر یابی و اینا خنگ هستمااا!
ولی این واقعا تهش بود🤝
خب براتون بگم ک
ما خونمونو پارسال وسطای اردیبهشت عوض کردیم. کرونا هم بود و تو قرنطینه کامل ب سر میبردیمااا.یعنی من یبارم نشده بود ک پا مو از در خونه بزارم بیرون.
اونوقت خونمون دوتا در داشت.
اولا ک اثاث کشی کرده بودیم کلا از در طرف شمالی،( اونی ک حیاط داره) میومدیم و میرفتیم تا تقریبا اخرای شهریور ک دیگ کاملا از در جنوبیه تردد! میکردیم(😂)
گذشت و گذشت تا حوالی ماه مهر فکر کنم.
یبار قرار شد و من دوست صمیمیم باهم بریم بیرون. هیچی حوالی ساعت ۴ بلند شدیم با آژانس رفتیم اونجا( بعد از ظهر بود تقریبا.) حوالی ساعت ۸ برگشتیم خونه. برگشتنی با مامان دوستم بودیم و هوا تاریک تاریک...
آقا من از ماشین پیاده شدم هی سرمو دارم میچرخونم خونمونو تشخیص نمیدم😐😐😑 برگشتم سرکوچه چک کنم نکنه کوچه رو اشتباه اومدم ک دیدم کلا ی کوچه بیشتر اونطرفا نیس😐😬
از اونورم مامان دوستمم دیده بود شبه، منتظر بود من برم تو بعدش بره
بنده خدا هی داشت با تعجب نگام میکرد😶
منم دیدم واقعا یادم نمیاد
دلمو زدم ب دریا
رفتم دم ماشینشون: اممم زهرا یادته من از کدوم خونه اومدم بیرون؟!😁
خیلی خیلی جدی
زهرا هم ی نگاه کرد
گفت آره اون دومیه😬
منم با کمال خونسردی ی تشکر کردم رفتم.
بعدش ک رسیدم خونه فهمیدم چقد سوتی وحشتناکی بوده😂😂😂
حالا زهرا خودش آشنا هس با سوتی دادنای من
جلوی مامانش آخه؟؟؟😂
حمل و نقلی نیست. یبار رفته بودم بانک یه چک رو پول کنم. چک رو دادم به کارمند بانک و منتظر بودم که یهو بهم گفت کارت ملی! خیلی جدی گفتم ملی ندارم اما کارت تجارت همراهمه.
هیچی دیگه بانک رفت رو هوا از خنده 😁
اون لحظه واقعا حواسم به کارت ملی نبود.
سلام
یه سوتی وحشتناک در حد فاجعه هست که، من و دوستم تو تاکسی جلو دو تا آقای جوون دادیم، البته شاهکار خودمه!
انقد بده که نمیشه تعریف کنم، هردفعه که یادآوری میکنم یا بهش فکر میکنم، خجالت میکشم!
یه بار تو یه فروشگاه اومدم حساب کنم کارتم افتاد چشمام تار شد شیشه جلوی صندوق ندیدم ،خم که شدم خیلی محکم پیشونیم خورد به لبه ی شیشه پهن زمین شدم .
حدود ۳۰ ثانیه رو زمین بودم بودم تا مغزم فهمید کجام چند تا زن و دختر بالاسرم با تعجب نگام میکردن😑 خیلی صحنه خجالت اوری بود
سوار مینی بوس شدم
راننده آشنا بود
منم کرایه دادم
اون بنده خدا هم پول منو گرفته بود هی میگفت قابل نداره برو
منم میگفتم نه نه خواهش میکنم و منتظر بقیه ی پولم بودم
اخه یکی بگه برو دیگه بقیه پولو میخوای چکار
من همیشه مشکل الکتریسیته ساکن دارم وقتی پول میدم راننده بیچاره همش باید برق بگیردش یا وقت پیاده شدن دست خودمو😐😑
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها