سلامی با قبل شکسته و روحی آزرده و آکنده از احساس گناه
انشاء الله که هیچ کسی توی این دنیای هزار رنگ و هزار فریب ،فریب شیاطین انس و جن رو نخوره . قصه ی من از اینجا شروع میشه که پسری هستم بالای 25 سال چشم و گوش بسته سر به زیر و محجوب و با حیا نماز اول وقت خون و اهل روزه و محرم و امام حسین و .... .اصلا هم محل به هیج دختری نذاشتم چه توی دانشگاه چه توی محل و و چه توی فامیل .
با دختری هم کلام نشده بودم تا قبل این قضیه، بشدت در این وانفسای جامعه ای که نیازی به تعریف جزئیات نیست خودمو پاک نگه داشتم نمیگم گناه نکردم از همه عزیزانی که اینجان گناه کارترم.
خودمو نگه داشته بودم از صحبت با نامحرم و نگاه کردن ، تا جایی که واقعا خدا کمک کرده بود و توانم بود .
اما اصل موضوع ؛
از خواهران و دخترانی که اینجا دارن این متنو می خونن خواهشی دارم التماس می کنم
به پسرای چشم و دل پاک طمع نداشته باشید .نگید این پاکه یا خیلی با حیاعه می خوام مال خودم بکنمش. یه جوری بدستش بیارم .
خب چکار کنم من تا حالا با هیچ دختری حرف عشق عاشقی نزدم ،بلد نیستم،بلد نیستم با نامحرم لاس بزنم قربون صدقه برم دهنم خشک میشه زبونم نمی چرخه قلبم میاد توی دهنم .
ماجرا از اینجا شروع شد که یکی از بستگان نزدیک ما دختر خانوم زیر 20 سال زنگ زد بهم تلویحا ازم خواستگاری کرد و گفت دوست دارم هی ازم می پرسید آیا در مورد من فکر بد کردی ؟ بله که فکر بد کردم آخه دختر زنگ میزنه بگه به پسری دوست دارم ؟ اصلا هم حرف بی ربط نزدیم یعنی من نذاشتم .
فقط من سوال می کردم چرا من؟ اونم هی می گفت که تو به هیچ کی محل نمیذاری و خیلی مغروری به خاطر همین عاشقت شدم همین که نماز و مسجد برو هستی و کلا دور و بر دخترا نمی پلکی این منو جذبت کرد. بدبختی از بستگان نزدیک هم هست طوری که تا آخر چشم تو چشم هم هستیم .
یعنی من در حدی بودم که تا یه ربع میگفتم فلانی ( اسم دوستای پسر ) بسه دیگه این ادا ها چیه این حرفا چیه فکر می کردم سر کارم گذاشتن تا این که خودش گفت بابا چی میگی من فلانی ام. نمی تونستم حرف بزنم .
من که اهل هیچ حرف نامربوطی با نامحرم نبودم چرا قطعش نکردم ؟ چرا گذاشتم ادامه بده و تا جایی بگه که شبا از فکر کردن به من گریه می کرده یا همش به من فکر می کرده چرا آخه ؟
الان من به دختری که همیشه از خدا خواستم پاک بوده باشه ،با هیچ کی نبوده باشه چی بگم؟ از خدا می خواستم دختری باشه مثل خودم اهل دوستی با نامحرم نباشه! ولی من خودم که پاک نیستم .
احساس می کنم پاک نیستم .احساس می کنم دیگه لیاقت ی دختر پاک رو ندارم . اصلا هم قضیه بیخ پیدا نکرد یعنی خدا کمک کرد هی زنگ میزد بهم من نمی تونستم حرف بزنم یعنی آدمی نبودم توی اتاق یواشکی یا پنهانی حرف بزنم دو بار با هم حرف زدیم اولش شاید برام جالب میومد ولی رفته رفته تنفر و حس نفرت پیدا کردم که بخوام حرف بزنم . بعدش انقدر زنگ زد و جوب ندادم که الان چند روزه دیگه اصلا زنگ نمیزنه .
از خواهرای گلم سوالی دارم اگه یکی در همین حد و حتی کمتر از این در اثر نادانی و حماقتش کاری کرده باشه قابل بخشیدنه ؟
من باید اینو به دختری که می خوام باهاش ازدواج کنم بگم ؟ یا خیانت حساب میشه یا نه؟
← رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه)
- ۷۱۵۱ بازدید توسط ۵۰۱۶ نفر
- شنبه ۲۱ بهمن ۹۶ - ۱۸:۱۵