سلام
دوستان پسری هستم که به تازگی با همسرم به خانه اجاره ای مون اومدیم . نسبت به همسرم خیلی احساساتی هستم برخلاف بقیه مسائل ، یعنی دوست دارم اینچ به اینچ همسرمو ببوسم . احساس میکنم نباید از هر کاری که ممکنه خوشحالش کنه دریغ کنم . دوست دارم کلی ماساژ بدم قلقلک بدم اما ...
همسرم نمیخواد این کارها رو من براش بکنم . میدونم که چون منو دوست داره نمیخواد اینکارهای به قول خودش خارج از شان رو بکنم . مدام بهش میگم این کار ها حتی شان منم پیش تو بیشتر میکنه اما قبول نمیکنه و سریع میخواد تمومش کنیم .
یادمه تو مراسم عقدمون وقتی انگشتر دستش میکردم دستشو که گرفته بودم آوردم و یه بوسه کوچولو روی بند انگشتش زدم درست مثه فیلما (چون فیلم زیاد میدیدم قبلا ) اما بعدش بهم گفت چرا جلوی دختر عمه ها و دختر خاله هام اینکارو کردی ناراحت شدم . فردا میرن میگن فلانی شوهرش خودشو هلاک میکنه و منم بهش گفتم فقط از روی عشقم بود اصلا بهتر که بگن و خواستم بهشون نشون بدم چقدر دوست دارم .
تازه فهمیدم مامانم هم ناراحت شده بود و اومد بهم گفت چرا جلوی بقیه آبرومونو بردی... چون یکم خانواده های سنتی هستیم اما من پای همسرم که وسط باشه خیلی احساساتیم . بنظرتون دوست نداره من باهاش مهربون باشم یا هیچ علاقه ای به معاشقه ی با من نداره؟ شما هم دوست ندارین همسرتون یا همسر آیندتون اینجوری باشه؟ مثه بقیه فکر میکنین مشکل منه که خیلی دوسش دارم؟ واقعا بنظرتون آبرو ریزیه که فقط یه بوسه کوچیک رو دست همسرم بکنم؟ شمام اگه همسرتون اینکارو میکرد ناراحت میشدین؟
مطمئنم دوستم داره ولی احساس میکنم تو روابط عاطفی دلسوزانه رفتار میکنه تا با علاقه و عشق ، احساس میکنم خودشو لایق محبتای من نمیدونه ،گاهی وقتام احساس میکنم دوست داره تنها باشه تا با من واسه همین تنهاش میذارم نقاشی کنه .
هر چقدر میگم دوست دارم بهت کمک کنم میگه نه تو از سرکار اومدی خسته ای من خودم انجامش میدم . جمعه صبح هارو که نگین چون عادت کردم خیلی زود بیدار شم صبحونه رو که آماده میکنم میاد میگه چرا اینکارو کردی مگه خودم نمیتونستم برات درست کنم و ناراحت میشه ،و چند ساعت زمان میبره تا دوباره دلشو بدست بیارم با همون بوسیدن دست و صورتش و حرف زدن ، خوب با هم صحبت میکنیم اما این مساله که میشه ناراحتش میکنه .
نمیدونم چرا ولی کم کم احساس میکنم دوست نداره که دوستش داشته باشم ، اینجاست که حرف بقیه به کمکم میاد که میگن تو خیلی دوستش داری و زیادی بهش محبت میکنی و پیش خودم فکر میکنم مشکل منه . بنظرتون من باید عوض بشم؟ به هیچ وجه دوست ندارم از این شوهرای بد اخلاق باشم .
هیچوقت هم دوست ندارم از دستم ناراحت بشه این کار هارو میکنم که نتیجشم برعکسه ،دوستاش میگن وای خدا بده شانس که شوهرت بهت کمک میکنه ، اما بهشون میگه دوست ندارم اینکارو بکنه خودم بلدم .
خیلی زن خوبیه،قانع،با درک و فهم بالا، ماشاء الله خوش سر و زبون ،ایمان یکسانی هم داریم نه خیلی زیاد نه خیلی کم ،واسه همینه اینقدر دوستش دارم ،ولی این مساله رو نمیدونم مشکل از کیه .
اگه شما هم همسرتون اینجوری بود ازش نارحت میشدین؟ یا دوست دارین خودتون همچین همسری باشید مثه من؟
دوستان پسری هستم که به تازگی با همسرم به خانه اجاره ای مون اومدیم . نسبت به همسرم خیلی احساساتی هستم برخلاف بقیه مسائل ، یعنی دوست دارم اینچ به اینچ همسرمو ببوسم . احساس میکنم نباید از هر کاری که ممکنه خوشحالش کنه دریغ کنم . دوست دارم کلی ماساژ بدم قلقلک بدم اما ...
همسرم نمیخواد این کارها رو من براش بکنم . میدونم که چون منو دوست داره نمیخواد اینکارهای به قول خودش خارج از شان رو بکنم . مدام بهش میگم این کار ها حتی شان منم پیش تو بیشتر میکنه اما قبول نمیکنه و سریع میخواد تمومش کنیم .
یادمه تو مراسم عقدمون وقتی انگشتر دستش میکردم دستشو که گرفته بودم آوردم و یه بوسه کوچولو روی بند انگشتش زدم درست مثه فیلما (چون فیلم زیاد میدیدم قبلا ) اما بعدش بهم گفت چرا جلوی دختر عمه ها و دختر خاله هام اینکارو کردی ناراحت شدم . فردا میرن میگن فلانی شوهرش خودشو هلاک میکنه و منم بهش گفتم فقط از روی عشقم بود اصلا بهتر که بگن و خواستم بهشون نشون بدم چقدر دوست دارم .
تازه فهمیدم مامانم هم ناراحت شده بود و اومد بهم گفت چرا جلوی بقیه آبرومونو بردی... چون یکم خانواده های سنتی هستیم اما من پای همسرم که وسط باشه خیلی احساساتیم . بنظرتون دوست نداره من باهاش مهربون باشم یا هیچ علاقه ای به معاشقه ی با من نداره؟ شما هم دوست ندارین همسرتون یا همسر آیندتون اینجوری باشه؟ مثه بقیه فکر میکنین مشکل منه که خیلی دوسش دارم؟ واقعا بنظرتون آبرو ریزیه که فقط یه بوسه کوچیک رو دست همسرم بکنم؟ شمام اگه همسرتون اینکارو میکرد ناراحت میشدین؟
مطمئنم دوستم داره ولی احساس میکنم تو روابط عاطفی دلسوزانه رفتار میکنه تا با علاقه و عشق ، احساس میکنم خودشو لایق محبتای من نمیدونه ،گاهی وقتام احساس میکنم دوست داره تنها باشه تا با من واسه همین تنهاش میذارم نقاشی کنه .
هر چقدر میگم دوست دارم بهت کمک کنم میگه نه تو از سرکار اومدی خسته ای من خودم انجامش میدم . جمعه صبح هارو که نگین چون عادت کردم خیلی زود بیدار شم صبحونه رو که آماده میکنم میاد میگه چرا اینکارو کردی مگه خودم نمیتونستم برات درست کنم و ناراحت میشه ،و چند ساعت زمان میبره تا دوباره دلشو بدست بیارم با همون بوسیدن دست و صورتش و حرف زدن ، خوب با هم صحبت میکنیم اما این مساله که میشه ناراحتش میکنه .
نمیدونم چرا ولی کم کم احساس میکنم دوست نداره که دوستش داشته باشم ، اینجاست که حرف بقیه به کمکم میاد که میگن تو خیلی دوستش داری و زیادی بهش محبت میکنی و پیش خودم فکر میکنم مشکل منه . بنظرتون من باید عوض بشم؟ به هیچ وجه دوست ندارم از این شوهرای بد اخلاق باشم .
هیچوقت هم دوست ندارم از دستم ناراحت بشه این کار هارو میکنم که نتیجشم برعکسه ،دوستاش میگن وای خدا بده شانس که شوهرت بهت کمک میکنه ، اما بهشون میگه دوست ندارم اینکارو بکنه خودم بلدم .
خیلی زن خوبیه،قانع،با درک و فهم بالا، ماشاء الله خوش سر و زبون ،ایمان یکسانی هم داریم نه خیلی زیاد نه خیلی کم ،واسه همینه اینقدر دوستش دارم ،ولی این مساله رو نمیدونم مشکل از کیه .
اگه شما هم همسرتون اینجوری بود ازش نارحت میشدین؟ یا دوست دارین خودتون همچین همسری باشید مثه من؟
← مشورت در زن داری (۳۳۷ مطلب مشابه)
- ۷۵۷۶ بازدید توسط ۵۲۹۱ نفر
- جمعه ۲ تیر ۹۶ - ۲۳:۱۷