سلام دوستان
من خواستگارم بالای 30 سال هستیم. من دکترا هستم و من شغل مناسبی دارم. خواستگارم خونه ما که میاد چند بار با گل و شیرینی های خوب و گرون اومده ولی بیرون خیلی براش سخته یه چی بگیریم بخوریم. براش سخته خرجی کنه. مثلا برای عقد می گفت همین حلقه نامزدی رو بنداز.
گفتم برای عقد لباس بخریم با ناراحتی گفت مگه با ماست. با من براش سخته بیرون غذا بگیریم بخوریم و می دونم از روی خجالت نیست چون خجالتی نیست ولی میگه سر کار هر روز سفارش می دم. یه کارگاه زدن با برادرش شریکه. برادرش خیلی به زندگیش می رسه و مسافرت مثلا هتل میرن یا جای خوب خونه گرفته ولی این به من میگه نمی خوام خیلی خرج کنم می خوام زندگی ساده ای داشته باشم مثلا مسافرت بریم مسافر خونه. یا میگه خونه یه جای پایین بگیریم. یا مثلا می گفت اگه قبل اربعین عقد کنیم من با بابام میرم پیاده روی کربلا تو هم خودت با برادرات برو.
این چند سال هم که شریک بودن برادر متاهلش هرچی خرج کرده که با دست و دلبازی هم کرده ولی این نکرده و هیچ حساب کتابی هم ندارن. همیشه هم پیگیره اینه من کار خوب داشته باشم حتی بهم می گفت چرا کارت رو به خاطر درس ول کردی. می تونم مجبورش کنم برام سرویس و حلقه خوب بخره چون داره چون داداشش که شریکش هست داره و چون می خواد این ازدواج بهم نخوره می کنه ولی آیا زندگی با یه فرد این مدلی درسته که برای خانوادش اورت خرج می کنه و از خرج کردن های اون ها از کار شریکی براش مهم نیست ولی برای من براش سخته حتی یه بار پیتزا بگیره!
اگه کارشون شریکی نبود برام مهم نبود ولی سختم هست می بینم دو تا برادر یه جور کار می کنن اون برای زنش مثل چی خرج می کنه مسافرت های گرون می ره ولی این از الآن میگه می خوام ساده باشم و کم خرج کنم. ولی خیلی مهربون و با اخلاق و مذهبی به نظر میاد و قیافه ش هم به دلم نشسته. نمی دونم چه کار کنم. در آینده همیشه می ترسم بحث داشته باشیم سر اینکه چرا حساب کتاب شون جدا نیست. چرا اون ها با پول کار شریکی باید خوش بگذرونن ولی ما نه
← شناخت قبل از ازدواج (۱۵۲ مطلب مشابه)
- ۱۵۵۰ بازدید توسط ۱۱۲۰ نفر
- دوشنبه ۲۰ شهریور ۰۲ - ۱۲:۵۵