سلام دوستان
دختری 25 ساله و مجرد هستم دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد ژنتیک . مشکلی که من دارم و خیلی عذابم میده اینه که نتونستم پزشکی بخونم. همون سال اولی که کنکور دادم رفتم دانشگاه و پشت کنکور نموندم. در حقیقت عملا تلاش چندانی برای رسیدن به هدفم نکردم.
ولی این موضوع چیزی مثل عقده و حسرت در روح و جانم ریشه دوونده و واقعا بهم احساس سرخوردگی میده. تو خودم که عمیق می شم می بینم من واقعا هم عاشق شغل پزشکی نیستم شایدم اصلا به خاطر سطح استرس نسبتا بالایی که دارم و رقیق القلب بودنم این شغل چندان هم برام مناسب نبوده باشه.
بازخوردهایی که از اطرافیانم می گیرم منو بیشتر سرخورده می کنه هر وقت گذرم به بیمارستانی یا ملاقات با آشنای پزشکی می خوره احساس حقارت می کنم و اطرافیانم نه از سر طعنه بلکه یه جور دلسوزی آزار دهنده میگن که تو حیف شدی پزشک نشدی .
این حرفشونم به خاطر استعداد بالقوه ی تحصیلیم و هوشم بود که همیشه همه در دوران تحصیل بهش معترف بودن. یه جورایی زندگیم دچار کمبود شده تو رشته ی خودم هم انگیزه پیشرفت رو از دست دادم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
کسب و کار (۵۷۶ مطلب مشابه)