سلام
هر چند طولانی هست اما از همگی عزیزان خواهش دارم اینو بخونن.
دوستان تا بحال چندین بار در مورد آیه «الْخَبیثاتُ لِلْخَبیثینَ وَ الْخَبیثُونَ لِلْخَبیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ
لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ
لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ» براشون سوال شده که اگه آیه اینه پس چرا
مثلاً فلان پسری که فساد از سر و روش میباره یه دختر آفتاب مهتاب ندیده اصطلاحاً
نصیبش شده و از اینطور اشکالا که آخرینش همین چند روز پیش بود در پست 4692.
بنده اینجا میخوام توضیحاتی رو حول این آیه و تحلیل و بررسیاش عرض بکنم که اگه دوستان کامل و دقیق بخونن إن شاء الله اشکالاتشون در مورد این آیه حل میشه.
دلیل پدید اومدن این سوال اینه که اولاً آیه رو به معنای قطعی ای که تو ذهن افراد هست تصور کردند ثانیاً این آیه رو ناظر به یک سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت گرفتند. ثالثاً طیب و خبیث رو صرفاً در ناحیه مسائل جنسی می بینند. و رابعاً اینو یک سنت لایتخلف الهی میدونند. که در همگی موارد مناقشه وجود داره.
اما توضیح بیشتر مطلب:
1- معنای آیه واضح نیست. در واقع آیه از متشابهات قرآنی هست نه محکمات و میدونیم که متشابهات معانی متعددی براشون احتمال میره بر خلاف محکمات که معنی و مفهومشون واضح و قطعی و مسلم هست. در واقع ظاهراً در روایات و بین مفسرین 3 تا معنی برای این آیه بیان شده طبق مطالعاتی که بنده داشتم:
الف- کلام خبیث از آن مردمان خبیث و مردمان خبیث از آن کلام خبیث و کلام طیب از آن مردمان طیب و مردمان طیب از آن کلام طیب. یعنی چی؟ یعنی اقوال و کلمات زشت و رکیک و بد رو افراد خبیث به زبون میارن و افراد خبیث و بدطینت حرف زدنشون هم بد هست. بر عکس مردمان نیکوسرشت و نیکوخصال کلمات و اقوال نیکو بر زبان جاری میکنند و کلمات نیک و طیب نیز از دهان مردمان خوب خارج میشه. به همین خاطر اگه ببینیم یه روز یه آدم خیلی خوب و اخلاقی و به قول معروف بچه مثبت یه حرف زشت و رکیکی بزنه میگیم اینطور حرف زدن و این کلام به تو نمیاد.
ب- مثل مورد الف اما اینبار در مورد افعال هست. یعنی آدم های خوب کاراشون هم خوبه و آدمای بد کاراشون هم بد. به همین خاطر می بینیم اگه یه زمانی یه آدم بد ارازل لاتی مثلاً یه کار خوبی بکنه تعجب میکنیم که فلانی این کار خوب و مثبت رو کرده؟ و بالعکس در مورد کار بدی که آدم خوبی بکنه که میگیم شما که آدم خوبی بودی شما دیگه چرا؟!
ج- آخرین معنی همین معنیای هست که تو ذهن مردم هست که مردان خوب برای زنان خوب و زنان خوب برای مردان خوب و مردان بد برای زنان بد و زنان بد برای مردان بد.
2- اگر بپذیریم معنای آیه همون مورد ج هست یعنی در مورد زن و مرد هست حال نوبت به این میرسه که بررسی بشه که آیه ناظر به سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست یا حکم تشریعی هست؟
یعنی چی؟ یعنی باید دید اینجا خدا داره دستور میده که آی شما آقا پسر یا دختر خانمی که آدم خوبی هستی آدم مومن و مقیدی هستی یه وقت نری با یه آدم هرزه لات بی سر و پا ازدواج بکنی ها. نه شما باید با یکی مثل خودت ازدواج بکنی.
اگه به معنی دستوری باشه خب ممکنه کسی بدلیل غفلت خودش یا بدلیل کم تحقیق کردن خودش یا بدلیل یه سری مصالح دیگه ای از این حکم تخلف بکنه یا حتی خودش هم مقصر نباشه اون تحقیقشو به اندازه کافی کرده اما خب طرف مقابلش آدم زرنگی بوده دم به تله نداده و لو نرفته چطور آدمی هست.
یه وقت نه میگیم این آیه داره یه سنت تکوینی رو بیان میکنه که اگه بگیم تکوینی هست خودش دوباره به دو طریق میشه معنی کرد:
یه وقت اینه که بگیم خدا یه سری ساز و کارهایی در عالم خلقت قرار داده که اصولاً اجازه نمیده یه دختر بد به پسر خوب برسه یا یه پسر بد به دختر خوب برسه. نه دختر بد برای پسر بد و دختر خوب برای پسر خوب.
که ظاهراً خیلی از دوستان همچین معنیای تو ذهنشون هست.
یه وقت نه میگیم منظور از این سنت تکوینی اینه که آدما خودشون تمایل دارن برن طرف یکی مثل خودشون که ربطی به اجازه دادن خدا هم نداره. نه من پسری که آدم باز و اپنی بودم مثلاً تو بحث جنسی و حدود ارتباطات با نامحرم خب میرم دنبال یکی مثل خودم هیچ وقت من نمیرم دنبال یکی که اصولاً اسم پسر تا حالا به گوشش نخورده حتی با پسرخالش هم مثلاً تا حالا 2 کلمه حرف نزده. نه میرم دنبال کسی مثل خودم که باز و اپن باشه.
به قول همون ضربالمثل معروف " نوریان مر نوریان را طالبند" و" ناریان مر ناریان را جاذبند" و ضرب المثل معروف" کند همجنس با همجنس پرواز" و همچنین ضرب المثلى که در عربى معروف است:" السنخیة علة الانضمام" همه اشاره به یک سنت تکوینى است که" ذره ذره موجوداتى را که در ارض و سما است در بر مىگیرد که جنس خود را همچو کاه و کهرباء جذب مىکنند".
که ظاهر آیه باز مبهم هست و با قطعیت نمیشه گفت کدوم یک از این 3 معنی مد نظره.
3- اگه بپذیریم مورد ج در بند 1 مد نظره نوبت به بررسی این مطلب میرسه که آیا طیب و خبیثی که تو آیه گفته شده فقط ناظر به مسأله جنسی و ارتباطات با نامحرم هست یا همگی مصادیق طیب و خبیث ملاکه؟!
ممکنه مثلاً یه دختری باشه که تو بحث جنسی و ارتباطات با نامحرم خیلی خیلی رعایت کرده و به قول معروف آفتاب مهتاب ندیده هست اما مثلاً فوقالعاده آدم بداخلاقی هست یا اصلاً نمیتونه جلوی زبونشو بگیره و فحش میده، غیبت میکنه، تهمت میزنه و ... . خب این آدم درسته از بعد جنسی آدم طیبی هست اما تو بعد زبان و اخلاق خیلی هم آدم خبیثی هست. پس ممکنه گیر یه آدمی بیفته که اخلاقش خوبه زبونشم به اختیارشه اما تو بحث جنسی خیلی طیب نبوده. خب اینجا نمیشه اشکال گرفت که چرا این دختره که آفتاب مهتاب ندیده بوده گیر آدمی افتاده که 10 تا دوست دختر داشته و با نصف دوست دختراش رابطه جنسی هم برقرار کرده مثلاً. نه چون هر کدوموشون از یه بعدی خبیث هستند و از یه بعد طیب.
البته با در نظر گرفتن سیاق آیات و آیات قبلش به نظر میاد منظور همون طیب و خبیث صرفاً در مسائل جنسی و ارتباطات با نامحرم هست.
4- حالا اگه پذیرفتیم که معنای آیه مورد ج هست یعنی در مورد زن و مرد داره صحبت میکنه و همچنین پذیرفتیم که این آیه ناظر به سنت تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست به اون معنی اولی یعنی خدا نمیزاره.... اون وقت جای بررسی این مطلب هست که این سنت یه سنت لایتخلف هست یا خیر؟ یعنی سنتی هست که قطعی و برای تمامی موارد هست یا نه اینطور نیست؟
توضیح اینکه ما در امور شرعی که اعتباری هستند گاهی اوقات بحث تزاحم پیش میاد که باید به اهم عمل کنیم و مهم رو فدا کنیم.
یعنی چی؟
یعنی مثلاً از یه طرف لمس بدن نامحرم حرامه. از طرف دیگه نجات کسی که در حال مردن هست هم واجبه. خب حالا من پسر میبینم یه خانم نامحرمی افتاده تو یه حوض یا استخر بزرگی در حال غرق شدنه.
از طرفی اگه بخوام نجاتش بدم باید بدنشو لمس کنم که خب این کار حرامه.
از طرفی اگه ولش کنم میمیره که اینم حرامه چون من باید نجاتش بدم اگه میتونم.
خب اینجا چه کنیم؟
اینجا الان بین 2 تا حکم شرعی تزاحم هست یعنی نمیتونم به هر دو تا حکم عمل کنم. باید یکی رو فدای اون یکی دیگه بکنم.
اینجا بحث قواعد تزاحم پیش میاد که در این مورد خاص نجات جون مهمتر از بحث لمس بدن هست. پس من میرم اون خانم رو نجات میدم هر چند مجبور میشم بدنشو لمس کنم. که البته تو این حالت دیگه اگه من میتونم فقط با گرفتن بخشی از دستش نجاتش بدم دیگه حق ندارم بغلش کنم مثلاً. نه در اون حدی که نیاز و ضرورت هست.
یا مثلاً از طرفی اگه مسجد نجس شده باشه باید فیالفور تطهیر بشه، از طرف دیگه نماز اول وقت هم در دین خیلی توصیه شده. حالا همینکه اذون گفتند مسجد نجس شد.
حالا چی کار کنیم؟ اگه بخوام اول تطهیر کنم مسجد رو نماز اول وقت میگذره. اگه بخوام اول نماز بخونم خب تطهیر یه مقدار به تعویق میفته که اینم حرامه.
حالا چه کنم؟ اینجا میگن اگه اول وقت هست و وقت نماز وسعت داره شما میتونید نماز رو بشکنید و مسجد رو تطهیر کنید و بعد دوباره نماز رو از اول بخونید. اما اگه یه حالتی هست که اگه صبر کنید نماز تموم بشه دیگه نمیشه مسجد رو تطهیر کرد واجبه که نماز رو بشکنید تطهیر کنید. دقت کنید در حالت اول جایز بود اما الان واجبه. اما اگه وقت نماز تنگه اول باید نماز رو تموم کرد بعد مسجد رو تطهیر کرد.
حالا این مثالهایی بود از تزاحم 2 تا حکم شرعی.
اما خب آیا در مسائل تکوینی هم ممکنه تزاحمی پیش بیاد؟ بله.
ابتدا مثالی مطرح میکنم:
ما چیزی داریم به اسم جاذبه زمین که این جاذبه مطلبی تکوینی هست حاکم بر عالم خلقت. که هر چیزی به سمت زمین جذب میشه.
یه چیز دیگه هم داریم به اسم بحث الکترومغناطیس که اگه شیءای آهنی نزدیک آهنربا باشه جذب آهنربا میشه که اینم یه قانون تکوینی حاکم بر عالم خلقت هست.
حالا فرض کنید یه آهنبربای خیلی خیلی قوی رو به سقف یه اتاق وصل کردید. و یه شیء آهنی هم رو زمین هست. اینو مثلاً 10 سانت از زمین بلند میکنید بازم میفته رو زمین. 20 سانت میبرید بالا بازم میخوره زمین هی ارتفاع رو بیشتر میکنید تا میرسید به یک متری زمین مثلاً اینجا وقتی بلند میکنید نمیاد زمین. میره هوا و میچسپبه به آهنربا.
چی شد اینجا؟ در اینجا هم نیروی جاذبه داره کار میکنه هم نیروی آهنربا. تا یه جایی نیروی جاذبه غلبه میکنه بر نیروی آهنربا. اما از یه جایی به بعد این نیروی آهنربا هست که غلبه میکنه و اونو به سمت خودش میکشه.
حالا تو سنتهای معنوی هم همینطوره.
مثلاً یکی از سنتهای عالم بر خلقت اینه که مومن باید بلا ببینه هر چه شخص مومنتر بلاهاش و مصیبتهاش هم بیشتر. حالا این یه سنت هست. اما در عالم خلقت صدها و هزاران سنت دیگه هم وجود داره که ما از خیلیاش خبر نداریم. ممکنه در یه مورد خاص در مورد فلان مومن یه سنت و قانون دیگهای که در عالم خلقت وجود داره بر قانون بلا دیدن غلبه پیدا بکنه و شخص علیرغم اینکه مومن هست یه مومن درست و حسابی هم هست اما بلا و سختی و مصیبت چندانی نیز نبینه. چرا؟ چون اون قانون بر قانون بلا دیدن مومن غلبه کرده. که حالا چرا غلبه کرده و ساز و کارش چیه و کجا چه قانونی غلبه میکنه رو ما در اکثریت موارد نمیدونیم.
اینجا هم اینطوره.
فرض بگیرید پذیرفتیم معنای آیه در مورد زن و مرد هست و فرض کنید باز پذیرفتیم این ناظر به سنت تکوینی هست نه حکم تشریعی. سنت تکوینی هم به همون معنای اول. خب این فقط یه سنته که در کنار دهها و صدها و هزاران سنت و قانون دیگه با هم دارن کار میکنن.
حالا ممکنه در یه مورد خاص یه قانونی بر این قانون غلبه بکنه و باعث میشه یه دختر آفتاب مهتاب ندیده گیر یه پسر هرزه بی همه چیز بیفته یا بالعکس یه پسر پاک و عفیف گیر یه دختر افریتهای بیفته که هزاران غلط کرده تو زندگیش.
مثلاً ممکنه از باب امتحان باشه یا از باب برخی مصالحی باشه که خود فرد هم خبر نداره و ... .
نکتهی پایانی: برخی از دوستان دیدم که تو پستا و کامنتا مینویسن که بله اگه فلان پسر بتونه فلان دختر رو بگیره ما که دیگه بکل اعتقاداتمونو از دست میدیم یا بکل منکر همه چی میشیم یا دیدیم فلان دختر گیر فلان پسر اومد به عدالت خدا شک کردیم و ... .
دوستان عزیز اگه قرار باشه با یه همچین
مواردی ما اعتقادات خودمون رو از دست بدیم که هیچی دیگه. هر روز هممون دهها و صدها
بار باید کافر بشیم. اصلاً دیگه مسلمونی نباید تو دنیا باشه. العیاذبالله اول از
همه باید خود انبیاء ع و ائمه ع کافر بشن. چون بلایا و مصیبتهایی که این
بزرگواران در طول زندگیشون دیدن شاید یک هزارمش هم امثال ماها ندیده باشیم.
قرار
نیست که با یه همچین مسائلی آدم دین و اعتقاداتشو از دست بده. عالم خلقت خیلی خیلی
پیچیدهتر از اونی هست که ما فکرشو میکنیم. خدا برای هر کسی هم یه امتحانی رقم
میزنه برای هر کسی یه سری بلایا و مصیبتهای خاص خودشو رقم میزنه.
قرار نیست تا دیدیم یکی یه مصیبتی براش اومده یا یه ناملایمتی تو زندگیش هست سریع اعتقاداتمون متزلزل بشه یا در عدالت خدا مثلاً شک بکنیم یا ... . وانگهی شما دوست عزیزی که بخاطر دیدن همچین مطلبی این حرفا رو میزنی از کجا مطمئنی که اون دختر یا پسری که فکر میکنی پاک و عفیف هست و حالا گیر یه آدم هرزه افتاده؛ خودش از اون 7خطهای روزگار نیست که تا حالا لو نرفته؟؟!!
"محمد علوی"
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) ← مطالب محمد علوی (۱۸ مطلب مشابه)
- ۲۴۵۷ بازدید توسط ۱۸۹۳ نفر
- جمعه ۲۶ تیر ۹۴ - ۲۲:۰۰