بسم الله الرحمن الرحیم

حدود دو سال پیش اوایلی که قصد ازدواج داشتم یک خواستگار داشتم که همین طور7 جلسه پیشرفت و حتی به مرحله بله برون رسید. در اون مرحله پدرم احساساتی رفتار کردند و به این منجر شد که ایشون از پیشنهادشون منصرف بشن.(البته حق داشتند بالاخره عقد که خوانده نشده بود و ممکنه از رفتار پدرم سوء تفاهم پیش اومده باشه و برای زندگی خودشون تناقض دیده باشند.و می دونم که ایشون از رفتار پدرم خیلی دلشون شکست و غرورشون جریحه دار شد )

من هم اون موقع واقعا دلم شکست اما چون همه چیز را به خدا سپرده بودم به خدا هیچ گله ای نکردم و گفتم حتما و حتما مصلحتی بوده.و حتی در همان حال دلشکستگی دو رکعت نماز شکر خواندم.گفتم خدایا من نمی دونم مصلحت این موضوع چیه ولی چون به تو اعتماد دارم و می دونم منو دوست داری حتما بهترین مصلحت برای من بوده و تو را شکر می کنم.

امام رضا منو طلبیدند و واقعا من تو اون سفر خیلی آرامش گرفتم و انتخاب همسرم را به ایشان سپردم.و برای ایشون هم خیلی خیلی دعا کردم.

کمی بعد من یک خواستگار خوب از همه جهت داشتم ولی به دلیل اینکه هنوز درگیری عاطفی داشتم هر کار می کردم به دلم نمی نشست.خواستگارای مختلف همین جور می آمدن ولی من به جای اینکه حالم بهتر بشه،بد تر می شد و ناامید تر.

و از همه اون خواستگارام بدم می آمد.حتی گاهی حالت تهوع.تا حدی که مادرم فکر می کردند که نکنه من طلسم شدم!

تا اینکه بعد 5 ماه مشاوره رفتم.مشاوره گفت اشتباه کردی در شرایطی که هنوز اون ضربه عاطفی از شدتش کم نشده خواستگار راه دادی.یک مدت مسافرت برو و هیچ خواستگاری راه نده.

اما چیزی که در مورد من وجود داره اینه که من با اینکه تا الان خیلی خواستگارای مختلف داشتم و شاید از نظر شرایط مالی و تحصیلی و ظاهری بهتر هم بودن ولی به نظرم هیچ کدوم مثل اون خواستگار اولی از نظر خصوصیات اخلاقی و روحی مثل من نیستن .

به خصوص که ایمان و حیا برای من خیلی مهمه و تا حالا هیچ کدوم از خواستگارام از نظر ایمان و حیا مثل ایشون نبودن و من بعد هر خواستگاری که جواب منفی می دهم به طور ناخوداگاه اون خواستگار به ذهنم میاد.

ولی به خدا قسم همیشه براش دعا کردم که همسری بهتر و باایمان تر و مهربون تر از من نصیبش بشه.

چون واقعا لیاقتش خیلی بالا بود. و حتما من لیاقت او را نداشتم که اون طور خدا همه چیز را کنسل کرد.

در کل خدا بهم خیلی کمک کرد.و من از بعد از اون موضوع خیلی خیلی به خدا نزدیک تر شدم و الان ایمانم از اون موقع خیلی بهتره.انتخاب همسرم را هم به دست امام رضا سپردم.و اگه امام رضا بعد از اون موضوع منو نمی طلبید واقعا نمی تونستم آروم بشم و به درسم ادامه بدم.چون در شرایط تحصیلی بدی هم بودم.اما جوری امام رضا منو طلبید که باورم نمی شد و خیلی در آرامش من دخیل بود.

در کل الان که آرامش دارم و کلی هم هدف دارم و دیگه دختر نازک نارنجی هم نیستم که زود برنجم چون بیشترین حد دل شکستن را تجربه کردم.دیگه بقیه موارد به پای اون مورد نمی رسه.

در کل برون ده این مساله عاطفی برای من خیلی خوب بود.چون فقط به خدا توکل کردم و خدا هم از این مساله تلخ به من شیرینی داده که در رشد معنوی من تاثیر زیادی داشته.

من چون دلم شکسته بود برای اون آقا پسر خیلی دعا کردم و با اینکه خبری ازش ندارم ولی مطمئنم تو این دو سال یک ازدواج فوق العاده کرده.چون در حالت دل شکستگی براش دعا کردم و دعای من در حالت دلشکستگی می گیره.

من اونو کامل حلال کردم.و تو حرم امام رضا برای خودش و خانواده اش نماز زیارت خوندم و بعد اون ماجرا 40 روز زیارت عاشورا با صد تا سلام و صد تا لعن به نیت آرامش و عاقبت به خیری هم او و هم من خوندم.

ای کاش او هم ما را حلال کرده باشه و منو دعا کرده باشه
شما هم برای اون دختر خانم خیلی خیلی دعا کنید.
منم التماس دعا دارم.
ای کاش بتونم یک همسر به خوبی و پاکی او داشته باشم که دیگه همین یک ذره یاداوری هم نداشته باشم.
موفق باشید


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل خواستگاری (برای دختران) (۱۴۸ مطلب مشابه) مسائل خواستگاری (برای پسران) (۷۰ مطلب مشابه)