سلام
پسری 22 ساله هستم که شرایط ازدواج رو دارم.خانوادم راضین اما من بهشون نمیگم،دلیلشم اینکه مشکل من اینکه برای هر موردی میرم نمیشه.مثلا یک هفته پیش دختری رو دیم تو محلمون تحقیق کردم فهمیدم طرف 10 روزه نامزد کرده.دو مورد هم تو دانشگاه مد نظر داشتم که یکیشون رو بیشتر وقتها میدیم.اما از وقتی تصمیم گرفتم اقدام کنم دیگه اصلا دانشگاه نمیاد.و اما مورد دوم که داغون شدم امروز،با کمال احترام یکی رو تو دانشگاه فرستادم که باش صحبت کنه(یه آدم متاهل) که طرف گفت نامزد دارم،اونوقت رفتم جلو در دانشگاه میبینم دختره وایساده پیش یه پسر موتوری با دو سه تا پسر دیگه.حالم طوری به هم ریخت بود که تو خونه پدرم 10 دقیقه باهام صحبت کرده که امروز چت شده .پدرم میگه اگه میخوای ازدواج کنی بگو تا اقدام کنیم اما من دوست دارم اول یکی رو انتخاب کنم (دوستی در کار نباشه فقط ازش خوشم بیاد) بعد به خانوادم بگم که اقدام کنن.آیا واقعا من بدشانسم یا این که قسمتم این دخترا نبوده؟لصفا راهنماییم کنید دیگه انگیزه ای ندارم از طرفی میگم برم سمت روابط دوستی اما همیشه دوست داشتم اولین هارو با همسرم تجربه کنم از این طرفم که این اتفاقات برام پیش میاد.دیگه طاقت این همه تنهایی رو ندارم چه کار کنم؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)