← صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)
- ۲۴۵۹۹ بازدید توسط ۱۴۵۰۱ نفر
- جمعه ۲۱ ارديبهشت ۹۷ - ۲۱:۱۴
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من .
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من .
ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ؛
به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من .
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گو یدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...
گاه با یک گل سرخ
گاه با یک دل تنگ
گاه با سوسوی امیدی کم رنگ
زندگی باید کرد
گاه با غزلی از احساس
گاه با خوشه ای از عطر گل یاس
زندگی باید کرد
گاه با ناب ترین شعر زمان
گاه با ساده ترین قصه یک انسان
زندگی باید کرد
گاه با سایه ابری سرگردان
گاه با هاله ای از سوز پنهان
گاه باید رویید
از پس آن باران
گاه باید خندید
بر غمی بی پایان
لحظه هایت بی غم
روزگارت آرام....
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی وان دل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست، دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان، سینه پردود
زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی
کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر آب ازو، آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو به غایت روشنی دور
بده گرمی دل افسردهام را
فروزان کن چراغ مردهام را
مرا سیاه نکن آدم زغال فروش
مرا چکار به این کوچه های فال فروش؟
مرا چکار به این قوم قیل و قال فروش؟
گرفته حالم از این شهر ضدحال فروش
از این اجاق رها مانده دود سهم من است
یکی نبود جهان کبود سهم من است
و کوه نعره زد اینک: صعود سهم من است
به قله رفتم و دیدم، فرود سهم من است
اگر چه دور و برم جز خطر نمی بینم
علاج واقعه را در سفر نمی بینم
به جز غبار قدم پشت سر نمی بینم
و هیچ عاقبتی در هنر نمی بینم
من ایستاده شکستم اقامه بهتر از این؟
قلم شدم که بخوانید نامه بهتر از این؟
یکی بُرید و یکی دوخت جامه بهتر از این؟
رسیدم و نرسیدم ادامه بهتر از این؟
| احسان افشاری |
تو را گم می کنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تب این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه
چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
تو را گم می کنم هر روز و پیدا میکنم هر شب
بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب
تو که سَرمست و پریشانی و شوریده سَری
بکُن از کلبه یِ ویرانه یِ ما هم ، گُذری
بزن ! ای عاشقِ دیوانه به دیوانه سری
به خدا ، از منِ دیوانه تو دیوانه تری !
صَنما زلفِ پریشانِ تو را ، شانه منم
که شوَم مست و پریشان ، در میخانه منم
همه داند که در این شهر ، دیوانه مَنم !
که منم شهره ، به شِیدایی و بیدادگری
نگرانم صنما ؛ سیر زِ جانم نکنی
نگرانم ! که فدایِ دگرانَم نکنی
نگرانم ! که تو رُسوایِ جَهانم نکنی
به خدا ، از منِ دیوانه تو دیوانه تری
نگر افتاده ز عشقِ تو ، به جانم شرری
به خدا ، از منِ دیوانه تو دیوانه تری
صَنما کِشتی دل را ، به گل انداخته ام
صنما با خَمِ ابروی کَجت ساخته ام
منِ دیوانه ؛ از آن رو ! به تو دِل باخته ام
که تو هم همچو من ، از خویش نداری خَبری !
به خدا ، از منِ دیوانه تو دیوانه تری
به خدا ، از منِ دیوانه تو دیوانه تری
گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین، زیر و زبر هیچ مگو
گفتم تو را دوست دارم ،
صدای مرا نقاشی کن،
دل تنگ توام اندوه مرا نقاشی کن،
به تو می اندیشم در غم دیگران ،
پندار مرا نقاشی کن .
گفتی : در خلایی که هوا نیست ،
نه من تو را می خوانم ،
نه تو مرا می شناسی ،
برایم چراغی بیاور ،
بی نور ،
چگونه نقاشی کنم ؟
محمد ابراهیم زاده
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
حافظ
سلام صاحب خونه .... بااجازه شما...
در زمان های قدیم موی زنان را فر میکشیدند چون بر این باور بودند اگر مو صاف باشد دل عاشق از توی آن می لغزد و می افتد اما دل توی موی فر گیر میکند ...
در هر شکن از زلف گره گیر تو دامیست
این سلسله یک حلقه ى بیکار ندارد
آن بانوی حجلهی نکویی و آن بانوی کاخ خوبرویی
پیوسته ز کار خود خجل بود وز عاشق خویش منفعل بود
"تدبیر نیافت غیر ازین هیچ کن قصهی درد پیچ در پیچ
تحریر کند به خون دیده از خامهی هر مژه چکیده
عنوان همه درد همچو مضمون ارسال کند به سوی مجنون"
این داعیه چون به خاطر آورد آن نامهی سینهسوز را کرد
زدخاتم مهر؛اختتامش
ازحلقه ی میم،والسلامش
لیلی هرچه حیله انگیخت
تا بو که به وی تواندآمیخت
ان حیله نداشت هیچ سودش
ازبانگ بلند ازمودش
کرد ان اثری دراوسرانجام
وامد به خودازسماع ان نام
خواهد زمیانه زودرفتن
بربادهواچو دودرفتن
گراوبرود توراچه کم یار؟
کالای توراچه کم خریدار؟
ممکن بودازتوکام هرکس
محروم ازان منم همین بس
هرچندکه من نه ازتوشادم
یکبارنداده ای مرادم
خاطرز زمانه شاد بادت
گیتی همه برمرادبادت
دمسازی دوستان تورا باد
ورمن میرم تورا بقاباد
سوگند به موی تو که از کوی تو رفتیم
از کوی تو آشفته تر از موی تو رفتیم
بگذار بمانند حریفان همه چون ریگ
ما آب روانیم که از جوی تو رفتیم
وصل تو به آن منت جانکاه نیرزد
تا دوزخ هجر تو ز مینوی تو رفتیم
چون آن سخن تلخ که ناگاه شبی رفت
از آن لب شیرین سخنگوی تو رفتیم
ای عود شبی ما و تورا سوخت به بزمی
هنگام سحر حیف که چون بوی تو رفتیم
زین پیش نماندیم که آزرده نگردی
چون عاشقی و دوستی از خوی تو رفتیم
سیمین بهبهانی
سلام مروان جان
اجازهی ما هم دست شماست
چه شعرهای زیبایی
خب پس داستان اینکه دلم ما پیش بیست سی تا مو فرفری گیر کرده همین بوده
چه کلکا که نمیزنن اینا
سلام مجدد صاحب خونه،،، ۲۰الی۳۰تا؟ وااای خدای من،خدابده برکت.. خخخخ
راستش ببخشید که شعرهام غمگین بود.ممنونم که خوشتون اومده.
البته من خودم چون موهام موج داره دیگه خودموخیلی تحویل میگیرم وشعرهای مربوط ب مو رو بیشتر استفاده میکنم.ولی باید قبول کنیم،واقعا موی مواج یه چیز دیگه است..بعللللله..
نگران سقف هم نباشید من توحیاطم.!!!