30 تیر 95 :
سلام به همه ی دوستان.
من کوروشم، قبلا چند تا پست گذاشته بودم و بعضی از کاربرای وبلاگ اطلاع دارن که بهش نمی پردازم.
من 23 سالمه و مجردم. کارشناسیم رو اسفند ماه گرفتم و با وجود علاقه فراوان به ادامه تحصیل به دلیل تاخیر در ازدواج در کنکور ارشد شرکت نکردم و دفترچه سربازی رو فرستادم و تاریخ اعزام خدمتم افتاد شهریور 95 . قبلا میخواستم بعد از دوره آموزشی مغازه باز کنم و برم خواستگاری و... (که خیلیا گفتن اینا آرزو هاته و دختر مردم که نمی تونه با آرزو هات شریک بشه و شرایطت باید معلوم بشه بعدا اقدام کنی)
الان به من اطلاع دادن که به عنوان رتبه برتر بدون کنکور ارشد قبول شدم. من هم الان سر دو راهی موندم و حس و حال مناسبی ندارم. از یه طرف اگه برم سربازی نهایت تا دو سال دیگه ثبات به زندگیم میاد و همه چیم معلوم میشه. اگه برم ارشد تا پنج شش سال زندگیم اصلا معلوم نیست و حتی ممکنه دکتری رو هم بخونم. از طرفی دیگه اگه الان برم سربازی هیچوقت اینو یادم نمیره که به خاطر تنهایی و عدم وجود حامی مناسب قید علاقه مو زدم و مسیری که اکثرا به موفقیتش اعتقاد دارن رو انتخاب نکردم و ممکنه بدبینی خاصی به ازدواج پیدا کنم.
من از نظر ظاهری مادرم رو برای ازدواج آماده کرده بودم ولی ته دلش راضی نبود فکر کنم. الان هم خودش میگه ارشد بخون ولی هیچ اطمینانی به من در زمینه ازدواج نمیده. تو ارشد میشه برای کسری خدمت پروژه برداشت ولی سخته و دائما باید به وزارت دفاع گزارش بدی. تا یک سال میشه کسری گرفت. در ضمن اگر زبانم رو هم قدری قویتر کنم احتمال قبولی دکتری هم هست ، کارم رو هم میخوام شروع کنم ولی روحیه هیچ کدومش رو ندارم
حالا این آرزوهای من زیاد شده و تنهاییم چند برابر. این همه راه رو باید تنها برم. دارم میرم تو 24 سالگی و اگه حتی بیخیال دکتری بشم 28 سالگی تازه سربازیم تموم میشه.
واقعیت اینه که همه ی راهکارهایی که دوستان تا حالا دادن فقط جنبه قوت قلب داشته و بعضا زخم زبون. من هنوز نتونستم به مادرم بفهمونم که چقدر نیاز به همدم دارم. اصلا زندگیم اینقدر پیچیده شده که اضطراب گرفتم. سر کار میرم انشاالله و مشکلی نداره ولی درس، پروژه، زبان، ازدواج، خونه، پول، سنم، تنهاییم و... همش دغدغه است.
من حتی اگه بتونم مادرم رو قانع کنم کلی از نظر ذهنی آروم میشم
---------------------------
15 اردیبهشت 95 :
سلام
من کوروشم ، 19 مهر 94 سوال پرسیده بودم که چجوری به مادرم بفهمونم که تنهام و نیاز به ازدواج دارم !!! حالا این مشکلم حل شده و مامانم راضی شده ولی یه مشکل دیگه پیدا شده .
هر کسی که میفهمه که قصد ازدواج دارم دلسردم میکنه و میگه با شرایط تو کسی بهت دختر نمیده .
من 23 سالم داره تموم میشه ، لیسانس دارم ، یه ماه دیگه خدمت میرم و محل خدمتم هم تهرانه و بعد اموزشی ساعت 3 میام خونه . با کمک دوستایی که پدرم داره تا یه سال دیگه یه مغازه باز می کنم بعد تموم شدن سربازی سه میلیون تومن ماهانه درامد میتونم داشته باشم .
اینا شرایط منه . من به خیال خودم تا اخر تابستون رو به پیدا کردن دختر مناسب و مراسم خواستگاری ، تا عید نامزدی و یک سال هم عقد اختصاص داده بودم . تا اون موقع هم با توجه به پس اندازی که دارم و خواهم داشت میتونم یه خونه پنجاه شصت متری تو محله متوسط تهران رهن کنم (پنجاه میلیون تومن ) ، خرج عروسی متوسط رو هم پدرم تقبل کرده .
من فکر میکردم شرایطم بد نیست ولی با چند نفر که به صورت غیر مستقیم مادرم صحبت کرده کسی مایل نیست با این شرایط دختر شوهر بده . دخترا هم که اصلا تو حال و هوای ازدواج نیستن . من تا سه چهار سال دیگه شرایط مالیم بهتر میشه ولی دیگه اصلا نمی تونم به دختری که راضی نیست یه سال به خاطر من صبر کنه اعتماد کنم .
سوال من خوب یا بد بودن شرایطم نیست . من دوست دارم احساس کنم کسی که قراره همه ی دارو ندارم رو باهاش شریک بشم و چندین سال باهاش زندگی کنم در شرایط سختی تنهام نمیذاره . من میخوام یه همراه داشته باشم نه یه سربار .
خودم الان واقعا از ازدواج ناامید شدم . چه شکلی با کسی که حاضر نمیشه یه ذره به فکر من باشه ازدواج کنم ؟ اگه قرار باشه سند خونه و ماشین و سپرده بانکی فقط تو خواستگاری بررسی بشه دیگه چه نیازی به من هست ؟!! با پست اینارو میفرستم دیگه !
با تشکر
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۳۳۹۵ بازدید توسط ۲۶۵۲ نفر
- چهارشنبه ۳۰ تیر ۹۵ - ۰۹:۵۳