من بسیار گریسته ام
هنگامی که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
#احمدرضا-احمدی
← صفحات شخصی کاربران (۲۳۴ مطلب مشابه)
- ۲۷۱۹ بازدید توسط ۱۹۵۵ نفر
- شنبه ۲۹ تیر ۹۸ - ۱۳:۱۸
من بسیار گریسته ام
هنگامی که آسمان ابری است
مرا نیت آن است
که از خانه بدون چتر بیرون باشم
#احمدرضا-احمدی
مشغول قتل عام روز ها هستم
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن
دوست داشتن یا نداشتن
غرق می شوی در سکوت،
جای گله از کسی هم نیست
اشتباه از همان روز تولدم بود!!!
#صادق-هدایت
همیشه هراسم آن بود
که صبح از خواب بیدار شوم
با هراس به من بگویند
فقط تو خواب بودی
بهار آمد و رفت…
از خواب بیدار می شوم می پرسم بهار کجا رفت؟
کسی جواب مرا نمی دهد
سکوت می کنند!
در پشت اتاقم باران می بارد
می پرسم شاید این باران ِ بهار است
کسی جواب مرا نمی دهد
سکوت می کنند!
پنجره را که باز می کنم
باران تمام می شود
در آینه چهره ام را نگاه می کنم
آرام آرام چهره ام پیر می شود
از پنجره زمین را نگاه می کنم
خیس است و ساکت
بر تن لباس می کنم ، به کوچه می آیم
از نخستین عابر که در باران بدون چتر می دود
می پرسم
شما عبور ِ بهار را در این کوچه ندیدید؟
عجله دارد ، فقط می گوید نه !
از همسایه ها دلگیر هستم
می گویم آیا این ستمگری نیست
که هنگام ِ عبور ِ بهار از پشت پنجره ام مرا خبر نکردید ؟
سکوت می کنند
سکوت ِ همسایه ها برای من دشنام است.
کودکی در باران دست ِ مرا می گیرد
به میدانی می برد که انبوه از فواره های رنگین است
من و کودک به آب های رنگین ِ فواره ها خیره می شویم
اما از بهار خبری نیست!
با من می رود ، به محله های قدیمی می روم
در جستجوی چاپخانه ای هستم که در جوانی ِ من حروف ِ سربی داشت
می خواستم با حروف ِ سربی نام ِ بهار را روی دیوار ِ روبروی خانه ام بنویسم
بر در ِ فرسوده ی چاپخانه یک قفل ِ بزرگ زنگار گرفته است
به خانه می آیم
در فرهنگ ِ لغت به دنبال کلمه ی بهار هستم
در غیبت ِ بهار همه ی کلمات ِ فرهنگ بی معنی و پوچ است
در غیبت ِ بهار رنج ، هراس ، بیم ، تردید ، حـِرمان ، وحشت را از یاد نبرده ام
به دنبال ِ تسلی هستم
چه کسی باید در غیبت ِ بهار مرا تسلی دهد
می خواهم بخوابم
پرنده ای به پنجره ی من نوک می زند
از پنجره با هرمان جهان را نگاه می کنم
جهان ناگهان غرق در شکوفه ها ، گلهای شقایق و بنفشه است
پنجره را باز می گذارم
باران می بارد
در باران می گویم
بهار را یافتم
بهار آمد …
#احمدرضا-احمدی
برای نوشیدن یک فنجان چای
از پاییز
از خیابان های پر برگ
از کوچه های تنگ و تاریک
از میدان های پر هیاهو
از پله های نمور
از اتاق های متروک
گذشتند
به فنجان چای
رسیدند
چای سرد شده بود ...
#احمدرضا - احمدی
" روز ازل "
چرتکه به دست می شوم
سخت مشغول حساب روزهایی میشوم که از دست دادیم
میخواهم حساب کنم بدانم
چند سال
چند ماه
چند هفته
چند روز
چند ساعت
چند دقیقه
چند ثانیه
این جهان توانست بی ما بچرخد
حریصم سر روزهایی که بی هم گذشت
زمین را دوست ندارم جای خوبی نیست
نباید مست می شد
نباید میرقصید
وقتی میدانست دست هایمان از هم دور است
او شاهد ما بود
شاهد دست های تنها که هر عصر بی تو شهر را دوره می کرد
تو فقط میدانی
از نگاه هایم که هر عصر به دستان سرخت گره میخورد
پاییز شومی بود
کلاغ یخ زده بر سرم آوار شد
تنها بود, شاید هم منتظر
نمیدانم!!!
امان از فکر,
گر بی افسار شود سرکش می شود
حساب چرتکه از دستم برفت
مرا آغوش گرفتند انبوهی از ارقام
سرم گیج می رود
از روز ازل من تو را کم دارم انگار
خدایا می شود چرتکه ات را قرض بگیرم؟!
کاتیک له ژیانت هه یه ناتوانی به لای هیچ مروڤیک باسی دل بکیت.
له بر ئه وه ته ناگیین تو چی ئه لیت.
ئه م کاته ته ده گیی که چنه روحت سیس و پیر بوگه, هموکات له حسرتی نبوینک بومه دوایی په گییم ایتر وه کو جاران جوان نو بو دلی بوچک و بیمارم.
هیلاکی ژیانم, ژیان زور سخته
وردی گلای دفترکم ده بمو خوسیاگه له فرمیسککانم
آی خودا جیان خودا جیان ئیستا تو له که و ده ژی؟؟
بس لم ژیان و مروڤکانی هیلاکم.
زور دل پرۆشم.
سلام مهربان بانو جان
من حالم خوبه, خودتون خوب هستید؟
امیدوارم ایام به کامتون باشه و چرخ روزگار همونطوری که دوست دارین برات ون بچرخه.
و در جواب کامنتی که واسم گذاشتید دارم تجربی میخونم دوست عزیز.
سلام،منم خوبم شکر.
ممنون،همچنین😘
موفق باشی دوست عزیز😊
سلام عذر میخوام تازه با این سایت اشنا شدم ، میشه راهنمایی کنید چطور میتونم یه مطلب رو به اشتراک بزارم یا سوال کنم ، هر چی سایت رو بالا پاییین کردم ،متاسفانه نمیتونم مطرح کنم؟
مطالب پیشنهادی از بایگانی خانواده برتر برای آشنایی در مورد نحوه ی نظر دادن و تائید آن ها