سلام به اهالی سایت
پسر 30 ساله ای هستم که کم کم نزدیک برم تو 31 سال ، پدرم راننده تاکسیه و مادرمم خونه داره .
از یه دانشگاه به گفته دوستان رده پایین و بوقققققققققققققق لیسانس گرفتم و در زمان درسم کارم می کردم تا خرج خودمو در آرم لااقل سر بار پدر جان نباشیم و بعدش هم سرباز شدم و وقتی داشتم دنبال کار می گشتم 25 ساله بودم تو یه جایی شروع کردم به کار کردن با حقوق ناچیز و آهسته آهسته حقوقمون زیاد شد و الان کارمون گرفته و ماهی یک میلیون و اندی حقوق دریافت می کنیم همراه با بیمه . خلاصه 29 سالگی با مشقت فراوان پولارو جمع و جور کردیم تا بریم خواستگاری و ما هم سر زنده و خوشحال
اما ... !
از بد روزگار پدر خانواده مریض شدند و از آنجایی که احترام به پدر و مادر بر ما واجب است من بخشی از پس انداز خود را صرف درمان ایشان کردیم و پدر جان اندکی بهبود یافت ولی مثل سابق نمی توانست کار کند و درآمد چندانی ندارد .
بنده به عنوان پسر ارشد کمی کمک حال خانوادم بودم و دو سال دیگم صبر کردم تا 30 ساله شدیم و حالا خواهرم کوچکترم که 26 سالش شده به خاطر مشکلات مالی یه مدت مجبور شد خواستگاراشو رد کنه و دوباره خواستگار داره و من دیگه اجازه ندادم دوباره رد کنه و گفتم نگران نباشید جهیزیه با من ،هر جور بود راضی شد ولی هی به من می گفت نمی خواد ، خودت اول ازدواج کن .
من الان باید فداکاری کنم و بنا شد 2 سال دیگه ازدواج کنم ولی واقعا هیچ جوره نمی تونم بی خیال شم حساس شدم زود عصبی میشم دیگه صبح ها به زور پا میشم می رم سر کار ،همیشه تو خودمم با دوستام قطع رابطه کردم دیگه حوصلشونو ندارم .
پولام همش 20 میلیون بوده که با جهیزیه که قرار بخرم شاید 5 میلیون تهش باقی بمونه یه ماشینم خریدم الان قسط اشم می دم .
چجوری این دو سال و دوباره تحمل کنم و با خودم و تنهایی کنار بیام . چرا اینجا یه عده مجرد اینقدر راحت می تونند از ازدواج بگذرند به من نشون بدید که بی خیال شم .
ممنون که راهنماییم کردید
← مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)
- ۱۵۷۵ بازدید توسط ۱۲۱۱ نفر
- پنجشنبه ۹ ارديبهشت ۹۵ - ۲۱:۲۴