سلام
دخترم و 31 ساله هستم. یک سالی میشه که عقد کردم که ای کاش اصلاً ازدواج نمیکردیم. خیلی بین منو همسرم تفاوت وجود داره. اون آرومه ولی من نقطه مقابلشم. اون اهل مداراست ولی شخصیت من طوریه که اصلاً اجازه نمی ده برای یه مرد غرورم رو کنار بذارم. این هم بگم که تا حلا هر چی به دست آوردم از تلاشم و بسنده نکردنم به کم بوده که همین موتور محرکی شد تا تو دبیرستان المپیادی بشم و به پزشکی برسم.
همسرم طلافروشی داره. تا حالا چندین بار اختلاف نظر داشتیم که کار به دعوا کشیده و من هم شخصیتم اجازه نمی ده که قدم پیش بذارم و رابطه رو درست کنم و تا حالا هر قدمی بوده از سمت اون بوده. شخصیتم رو نمی تونم کاریش بکنم.
مثلاً اون بار دعوا داشتیم و مشتی حرف بارش کردم که یه سکوتی کرد و فقط دور شد ولی یک ساعت بعدش دوباره اومد و سر صحبت رو باز کرد. خیلی اوقات میگم زیادی دارم بهش سخت میگیرم ولی کمی بعدش به دلیل صحبت هامون که فکر میکنم میگم نه حقش بود.
من خودم طوری هستم که وقتی با کسی قهر میکنم شاید سالها نمی خوام ببینمش ولی اون همه ش سر صحبت رو باز می کنه و نمی زاره قهرمون طولانی شه که اون هم یا با حرف زدن یا با آماده کردن میوه پوست کنده و خوردنیهای دیگه.
شاید بگید پس این کار رو نکن ولی اگه من ناراحتیم رو فریاد نزنم اصلاً آروم نمی شم. و همین غر زدن و فریاد منو آروم می کنه. اگه تو خودم بریزم دپرس میشم. حتی بعضی اوقات میگم که تا هنوز اول کاره طلاق بگیرم و نه خودم رو اذیت کنم و نه اون رو.
← مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)
- ۲۰۶۷ بازدید توسط ۱۴۸۶ نفر
- سه شنبه ۱۲ مهر ۰۱ - ۲۲:۵۹