با کسی برای شناخت بیشتر تحت نظر خانواده ها شروع به رفت و آمد کردیم و جواب مثبت اولیه ای خانواده به آنان دادند تا پسر شرایطش را محیا کند. در این مدت با شناخت جزئی که ازش پیدا کردم،متوجه شدم که آن فردی که از بیرون نمود دارد نیست و یعنی آن ویژگی هایی که فکر میکردم را با آن سطح ندارد و واقعیتش کم تر است.(در بعد فعال بودن و قابل تکیه کردن به آن در زندگی) و این امر باعث شده  که اعتمادم بهش به عنوان کسی که میتواند تکیه گاهم در ابعاد مختلف زندگی باشد،به طوری مسئولیت هدایت زندگی را بپذیرد کم شده است (البته اعتماد کلی و عمومی کاملا پابرجاست).

میخواهم جوابم را پس بگیرم ولی از طرفی واقعا دلم برایش میسوزد چون برایم خیلی کارها کرد و من هم برای داشتن او(نمیدانم حکمتش چیست که شرایط محیا نشد) و دوما باهاش رودربایستی دارم و نمیتوانم بهش بگم نه و مطمئنم زندگیش نابود می شود و دوست ندارم غرورش له شود و از طرفی وقتی دلم دیگر به محکمی اولیه نیست شاید ادامه اش به ضرر اوهم باشد.مانده ام بر سر دوراهی؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل خواستگاری (برای دختران) (۱۴۸ مطلب مشابه)