سلام
تو رو خدا کمکم کنید حتى به خودکشى هم فکر کردم.
19 سالمه و تک فرزند هستم و پدرم خیلى پولدار هستن. من نه درسخونم و نه خانوادم اجازه ى کار کردن بهم میدادن. همش تو خونه با گوشیم بازى میکردم واقعا زندگى یکنواختى داشتم بخاطر موقعیت پدرم و ظاهرم که به گفته ى دیگران خوشگلم خواستگار زیاد داشتم ولى همیشه مامانم بدون اینکه به من بگه ردشون میکرد و میگفت دخترم کوچیکه... تا اینکه بخاطر یکنواختى زندگیم تصمیم گرفتم ازدواج کنم.
همسرم 29 سالشه پولداره و مهربونه. نمیدونم چى شد که خیلى یهویى عقد کردم هنوز خودمم باورم نمیشه. بعد عقد وقتى تنها شدیم فهمیدم چه غلطى کردم انگار یه پتک خورد تو سرم. اون حرفاى تحریک کننده میزد و رابطه میخواست و من تحریک شدنشو دیدم واقعا چندشم شد. من از خونه دارى هم چیزى بلد نیستم ولى میگه مهم نیست خودم آشپزیم خوبه. من فکر میکردم ازدواج مثل فیلماى خارجى که دختر پسر با هم میرن پارتى و خوشحالن و میرقصن ولى حالم به هم خورد وقتى همش هى اس ام اس میده میگه دوستت دارم و بوس و از اینجور حرفا واقعا چندشم میشه و جوابشو نمیدم
نود درصد حرفاش جنسیه... هیچ حسى بهش ندارم و اصلا نمیتونم درکش کنم مخصوصا از لحاظ جنسى... یه بار به مامان و بابام با شوخى گفتم میخوام طلاق بگیرم انقدر عصبانى شدن که از اینکه بحثو جدى کنم پشیمون شدم... همسرم از فامیلاى یکى از همکاراى صمیمیه بابامه (تقریبا میشه رئیس بابام )... هیچ راهى ندارم همش کارم شده گریه من نمیخوام ازدواج کنم چیکار کنم؟؟
← مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)
- ۲۱۶۸ بازدید توسط ۱۷۲۸ نفر
- سه شنبه ۹ تیر ۹۴ - ۲۲:۱۷