سلام
یه دهه هشتادی هستم و سال اول دانشگاه، از دوران کودکی به دنبال علاقه ام که راه انداختن یه بیزینس و ثروتمند شدن بود، حرکت و تلاش میکردم و این علاقه روز به روز بیشتر شد تا این که فهمیدم بیشترین چیزیه که دوستش دارم، آدم بسیار سخت کوش، منظم، منظبت و دقیقی هستم .
یه روز داشتم به برنامه هام برای موفقیت و رسیدن به اهدافم فکر میکردم که حرف پیشنهاد ازدواج به من شد و من هم که توی برنامه های زندگیم به این مورد فکر هم نمیکردم حرف خانواده رو قطع کردم و مخالفت کردم.
اما چند روز بعد به یه حدیث برخورد کردم که همچین مضمونی داشت: جوان عزب که بر زمین راه میرود، زمین بر او لعنت میفرستد و ...، همین قضیه باعث شد که کمی به فکر فرو برم. الان پول کافی برای رهن کردن یه خونه و گذران یه زندگی ساده یا معمولی رو دارم، وضع مالی خوبی داریم و پدرم هم با تشویق به این امر قول مساعدت داد که من مخالفت کردم.
شاید 10 یا 15 سال دیگه زمان بهتری برای این کار باشه، شاید باعث کاهش سرعت رشد و پیشرفت من باشه و شاید هم برعکس، شاید باعث شکست در زندگیم باشه و نتونم به اهدافم دست پیدا کنم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)