سلام به همه کار برای خانواده برتر
من یه دخترم که تقریباً ۳۳ سالمه می دونید من از دنیا دیگه خسته شدم که نیازهای اصلی آدمها براشون بشه دغدغه. من دلم میخواست به موقع خودم ازدواج میکردم، سر کار میرفتم و تحصلات هم داشتم، چون درس خون بودم حالا کار رو بی خیال.
باور کنین خیلی وقتها بوده که اگر کسی -منظورم جنس مخالفه- بهم محبت کرده خیلی احساس خوبی بهم دست داده امّا متأسفانه اون احساس سرابه فقط تشنه رو تشنهتر می کنه، همکارم بهم ابراز علاقه می کنه امّا من می دونم که با یه دختر دیگه که از من سنش کمتره قرار و مدار ازدواج داره من تازه یه ساله رفتم سر کار، این مهم نیست. مهم احساسی هست که بوجود میاد ولی تو میدونی که سرابی بیش نیست.
با خودم میگم ازدواج پر، بچه پر، احساسات خوب هم نمی خوام چون سرابه. دلم فقط مرگ می خواد نه اینکه تحمل بهتر رو نداشته باشم نه، می دونم که دیگه خوشی در انتظارم نیست. و هر روز تشنه و تشنهتر میشم تو این سن و سال دیگه کسی منو نمی خواد. تازه دارم میفهمم زندگی چیه ولی دیگه نمی خوام.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
ازدواج و مسائل گوهران کشف نشده (۱۳۳ مطلب مشابه)